ببر وحشی part 2
کای : ا.ت ... این مال ما نیست .. یهو تو دردسر میوفتیم فتیم .. ولش کن ( و هنگام رانندگیش داشت کیف را از دست ا.ت میگرفت و ا.ت هم کیف را ول نمیکرد که یهو کای تعادل رانندگیش را از دست داد و با درخت تصادف کردند )
ا.ت ویو
داشتیم با کای بحث میکردیم که یهو کای با یه درخت تصادف کرد .. بعد از چند مین چشمام را کم کم باز کردم و دیدیم کای سرش خورده به فرمون و بیهوشه .. نبض گردنش را گرفتم .. خوبه نمرده .. خواستم به آمبولانس زنگ بزنم .. اما ولش کردم و تصمیم گرفتم پول ها را بردارم و برم و زندگیم را تغییر بدم ... کیف پول ها را برداشتم و سریع از ماشین پیاده شدم و دویدم و فرار کردم .. راستش کای را زیاد دوست ندارم .. چون میدونم خودش چند تا دوست دختر داره و اینا همش چاپلوسی برای منه .. برای همین ولش کردم و اومدم که زندگیم را تغییر بدم .. توی راه به آمبولانس زنگ زدم و گفتم که توی اون مکان تصادف شده تا بیان و کای را ببرن و بعد از اون سیمکارتم را دراوردم و شکستمش .. و رفتم به بزرگترن هتل شهر و یه اتاق را گرفتم و اومدم داخلش .. و داشتم به کل خونه نگاه میکردم .. وااوو .. خیلی قشنگ بود هم خوده خونه و هم نمایه بیرونیش .. اولین باریه که تو زندگیم انقدر خوشحالم و شانس اوردم .. پول ها را گذاشتم توی اتاق خواب و یه مقدارشون را برداشتم و از هتل زدم بیرون و رفتم به شیک ترین پاساژ و رفتم داخل .. لباس هاش خیلی خوشگل بودن و یکی از فروشنده ها اومد سمتم
فروشنده : خوش اومدین
ا.ت : ممنون
فروشنده : بفرمایید .. چی مد نظرتونه
ا.ت : قشنگ ترین لباس هاتون را میخواستم ببینم
فروشنده : حتما .. دنبالم بیایین
ا.ت : باشه ( و رفت دنبال فروشنده )
ا.ت ویو
رفتم دنبال فروشنده و قشنگ ترین لباس هاشون رو برام اورد و همشون را پوشیدم و خریدم و از پاساژ زدم بیرون .. و رفتم سمت یه نمایشگاه ماشین و یه ماشین سوار شدم و اون را انتخاب کردم و خریدمش ... و سوارش شدم و با ماشین راه افتادم سمت یه لوازم ارایشی .. و رفتم داخل که یکی اومد سمتم و بهش گفتم ..
ا.ت : گرون ترین برند لوازم ارایشی را میخواستم ..
... : بله از این سمت لطفاً .. بیاید اینجا بشینید تا اگه میخواین روی صورتتون امتحان کنیم
ا.ت: حتما ( و اومد نشست و اون میکاپش کرد )
... : خب فعلا همین ها را میخواستید
ا.ت : بله
... : اما اینا یکم گرون در میاد
ا.ت : ( نیشخند ) اشکالی نداره .. پولش را دارم ( و خریدش را کرد و از مغازه زد بیرون که یهو همون دختر امد و گفت )
... : خانم یه لحظه وایسین
ا.ت : ( وایساد و به پشتش نگاه کرد و اون اومد سمتش ) بله
... : پولا را از کجا اوردی
ا.ت : بله ( با تعجب )
... : خیلی ضایعی که انگار تازه پول دار شدی
ا.ت : چی داری برا خودت میگی ( بلند)
... : دیدی زیادی واضحه
ا.ت : .. تو کی هستی و چی میخوای از من
... : من .. کسی نیستم .. فقط خواستم بهت بگم که باید عوض بشی تا پولدار به نظر بیای این شمارمه .. اگه خواستی میتونم کمکت کنم اسمم هم لیاست .. خواستی زنگ بزن
ا.ت : ..برو بابا ( و رفت و سوار ماشینش شد و راه افتاد سمت هتل و اومد و کلید اتاقش را گرفت و رفت داخل خونش و لباساش را عوض کرد و دید شب شده و رفت یه حموم چند مینی گرفت و اومد بیرون که یهو یکی زنگ خونش را زد و در را باز کرد و کیکی که سفاش داده بود را گرفت و در را بست و اومد و نشست و تنهایی شمع روی کیکش را فوت کرد و با خودش گفت ..)
ا.ت : خوشحالم که زندگیم تغییر کرده ...
پارت ۲ تموم شد ✨🤍
لطفاً حمایییییتتتت کنید ❤️✨
شرط :
لایک : ۸۵
کامنت : ۶۰
ا.ت ویو
داشتیم با کای بحث میکردیم که یهو کای با یه درخت تصادف کرد .. بعد از چند مین چشمام را کم کم باز کردم و دیدیم کای سرش خورده به فرمون و بیهوشه .. نبض گردنش را گرفتم .. خوبه نمرده .. خواستم به آمبولانس زنگ بزنم .. اما ولش کردم و تصمیم گرفتم پول ها را بردارم و برم و زندگیم را تغییر بدم ... کیف پول ها را برداشتم و سریع از ماشین پیاده شدم و دویدم و فرار کردم .. راستش کای را زیاد دوست ندارم .. چون میدونم خودش چند تا دوست دختر داره و اینا همش چاپلوسی برای منه .. برای همین ولش کردم و اومدم که زندگیم را تغییر بدم .. توی راه به آمبولانس زنگ زدم و گفتم که توی اون مکان تصادف شده تا بیان و کای را ببرن و بعد از اون سیمکارتم را دراوردم و شکستمش .. و رفتم به بزرگترن هتل شهر و یه اتاق را گرفتم و اومدم داخلش .. و داشتم به کل خونه نگاه میکردم .. وااوو .. خیلی قشنگ بود هم خوده خونه و هم نمایه بیرونیش .. اولین باریه که تو زندگیم انقدر خوشحالم و شانس اوردم .. پول ها را گذاشتم توی اتاق خواب و یه مقدارشون را برداشتم و از هتل زدم بیرون و رفتم به شیک ترین پاساژ و رفتم داخل .. لباس هاش خیلی خوشگل بودن و یکی از فروشنده ها اومد سمتم
فروشنده : خوش اومدین
ا.ت : ممنون
فروشنده : بفرمایید .. چی مد نظرتونه
ا.ت : قشنگ ترین لباس هاتون را میخواستم ببینم
فروشنده : حتما .. دنبالم بیایین
ا.ت : باشه ( و رفت دنبال فروشنده )
ا.ت ویو
رفتم دنبال فروشنده و قشنگ ترین لباس هاشون رو برام اورد و همشون را پوشیدم و خریدم و از پاساژ زدم بیرون .. و رفتم سمت یه نمایشگاه ماشین و یه ماشین سوار شدم و اون را انتخاب کردم و خریدمش ... و سوارش شدم و با ماشین راه افتادم سمت یه لوازم ارایشی .. و رفتم داخل که یکی اومد سمتم و بهش گفتم ..
ا.ت : گرون ترین برند لوازم ارایشی را میخواستم ..
... : بله از این سمت لطفاً .. بیاید اینجا بشینید تا اگه میخواین روی صورتتون امتحان کنیم
ا.ت: حتما ( و اومد نشست و اون میکاپش کرد )
... : خب فعلا همین ها را میخواستید
ا.ت : بله
... : اما اینا یکم گرون در میاد
ا.ت : ( نیشخند ) اشکالی نداره .. پولش را دارم ( و خریدش را کرد و از مغازه زد بیرون که یهو همون دختر امد و گفت )
... : خانم یه لحظه وایسین
ا.ت : ( وایساد و به پشتش نگاه کرد و اون اومد سمتش ) بله
... : پولا را از کجا اوردی
ا.ت : بله ( با تعجب )
... : خیلی ضایعی که انگار تازه پول دار شدی
ا.ت : چی داری برا خودت میگی ( بلند)
... : دیدی زیادی واضحه
ا.ت : .. تو کی هستی و چی میخوای از من
... : من .. کسی نیستم .. فقط خواستم بهت بگم که باید عوض بشی تا پولدار به نظر بیای این شمارمه .. اگه خواستی میتونم کمکت کنم اسمم هم لیاست .. خواستی زنگ بزن
ا.ت : ..برو بابا ( و رفت و سوار ماشینش شد و راه افتاد سمت هتل و اومد و کلید اتاقش را گرفت و رفت داخل خونش و لباساش را عوض کرد و دید شب شده و رفت یه حموم چند مینی گرفت و اومد بیرون که یهو یکی زنگ خونش را زد و در را باز کرد و کیکی که سفاش داده بود را گرفت و در را بست و اومد و نشست و تنهایی شمع روی کیکش را فوت کرد و با خودش گفت ..)
ا.ت : خوشحالم که زندگیم تغییر کرده ...
پارت ۲ تموم شد ✨🤍
لطفاً حمایییییتتتت کنید ❤️✨
شرط :
لایک : ۸۵
کامنت : ۶۰
۴۰.۱k
۰۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.