پارت:۲۷

پارت:۲۷


#ازدواج_اجباری🦋>


+جیمینا
_جانم
+میایی بریم رو شن قدیم بزنیم کفشامونم در بیاریم؟
_باشه
+ویییی مرسیییی
_کوچولو
:/+
_ چیه کوچولویی دیگ
+باشه بزرگ
_خودتم قبول کردی که کوچولویییی
+یااا بس کن بیا بریم
+باشه

*چند دقیقه بعد*

+خسته شدممم بریم شهر بازی من میخوام چرخ و فلک سوار شمممم(مظلوم)
_ووییی مظلوم نشو من میخورمتا
+بیا بقول
_وایسا ببینم الان میام
+ایییی غلط کردمممم...........کل راه رو تا ماشین دویدیم
_بلاخره گیرت اوردن کوچولو(نفس نفس)
+خب که چی؟(نفس نفس)
_خب اینکه برو بشت ماشین
+چرا؟؟
_تو برو
+نموخام
_باشه پس خودت خواستی.......در ماشین رو باز کردم و پرتش کردم پشت ماشین و بعد در رو بستم چون شیشه ها دودی بود هیچی معلوم نبود روش خیمه زد لبم رو بردم دم گوشش و گفتم:خب گفتی بیا بقول منم اومدم بقولم
+من یه چی گفتم تو چرا باور کردی؟؟؟؟؟
_نه دیگه فرار نکن
+جیمین نکن
_شروع کردم به بوسیدن گردن،گوشش و مارک هایه نرمی میزاشتم رو گردنش،ترقوه هاش
+ج..جی...جیمین نک..ن
_هوم چرا؟؟
+ن..نکن دیگه اهه
_اگه دوست نداشتی ناله نمیکردی.....
+جیمینا بسه
_چرا...یادته که هنوز زنمی و حقه این کار هارو دارم
+اره ولی بعد شهره بازی و قدم زدن
_باشه باشه
+خب برو جلو بشین بریم شهر بازی
_اوکی...توهم بیا
+باشه


*فک نمیکردم انقدر طرف دارهایه فیکم زیاد شن مرسی از حمایت هاتون بیب*
*و ببخشید که دیر به دیر میزارم سعی میکنم زود به زود بزارم*

*شرط واس پارت بعد:۲۵ تا کامنت،۲۰ تا لایک،۱ فالور*