رمان:)مجنون تر از من:)پارت ۲۷

رمان:)مجنون تر از من:)پارت ۲۷

ممد:با عجله رفتم طبقه ی پایین

پانیذ:چیشده

ممد:ارسلان تصادف کرده(هول هولکی)

پانیذ:چی منم میام

ممد:لازم نکرده

پانیذ:دیانا گناه داره

ممد:باشه بیا
سوار ماشین شدیم رسیدیم

پانیذ:دیدم دیانا رو زمین نشسته و داره داد میزنه و جیغ میکشه
دیانا چیشده
دیانا:پانیذ ارسلان رفته تو کما😭

ممد:چییییی
یه دفعه پام سست شد و افتادم رو زمین
یه دفعه رضا اومد
دیانا:همش تقصیر من بود(با داد و گریه

پرستار:خانم اروم باشید اینجا بیمارستانه

پانیذ:چشم دیانا قربونت برم بلند شو بریم خونه

دیانا:نه من نمیام من میخوام پیش ارسلان بمونم

پانیذ:ممد برو براش اب بگیر

ممد:باشه

دیانا:بلند شدم رفتم سمت شیشه و نگاه به ارسلان میکردم بابای دخترم بلند شو عشق زندگیم بلند شو من بدون تو میمیرم

پانیذ:رفتم پیش رضا چشمام سنگین شد و رو کول رضا خوابم برد

رضا:یه دفعه کولم سنگین شد دیدم پانیذ رو کولم خواب رفته

ممد:رفتم دیدم پانیذ رو کول رضا خواب رفته رفتم سمت رضا خواستم بزنمش که پانیذ بلند شد

پانیذ:دیدم ممد میخواد رضارو بزنه بازوش رو گرفتم و گفتم:ممد ولش کن

ممد:تو غلط میکنی رو کولش میخوابی
بعدش زدم بیرون

رضا:پانیذ ببخشید

پانیذ:اشکال نداره