دهان استعاره
افتاده از دهان استعاره
مچاله در دست های شهریور
رج می زنی بر آماس دلتنگی
بگو کدام بوسه!
رسیده به بسترِ یائسگی
که مشت میکوبی
به سینه کلمات؛
بر سطرهای موازی.
حالا به کدام سمت بتابم؟
که دهان واژه بسته شود
و غم تاب نخورد بر کبودِ نیلوفری
نگاه کن!
بال های خورشیدی ام
به سایه تو افتاده
تا دنده دنده ی کلماتت
در هُرم آفتاب بپیچد
و رگ های شهر روشن تر شود
نزدیک تر بیا!
نمی بینی؟
منشور خوشبختی
از دست های ما می گذرد
#مریم_گمار
#شعر #شعر_سپید #شعر_ناب #شعر_نو #شعر_ایران #ادبیات_فارسی #ادبیات_معاصر
مچاله در دست های شهریور
رج می زنی بر آماس دلتنگی
بگو کدام بوسه!
رسیده به بسترِ یائسگی
که مشت میکوبی
به سینه کلمات؛
بر سطرهای موازی.
حالا به کدام سمت بتابم؟
که دهان واژه بسته شود
و غم تاب نخورد بر کبودِ نیلوفری
نگاه کن!
بال های خورشیدی ام
به سایه تو افتاده
تا دنده دنده ی کلماتت
در هُرم آفتاب بپیچد
و رگ های شهر روشن تر شود
نزدیک تر بیا!
نمی بینی؟
منشور خوشبختی
از دست های ما می گذرد
#مریم_گمار
#شعر #شعر_سپید #شعر_ناب #شعر_نو #شعر_ایران #ادبیات_فارسی #ادبیات_معاصر
۶۵۴
۰۵ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.