Miracle part 37 ( last part
« یک ماه بعد »
با به صدا دراومدن زنگ مدرسه می یونگ کیفش رو از روی صندلی برداشت و به سمت در خروجی مدرسه رفت…با خارج شدن از مدرسه ماشین مدل بالای سیاهی روبروش ایستاد…می یونگ سوار ماشین شد که دسته گل رز قرمزی روبروش قرار گرفت
جونگ کوک : برای توعه
می یونگ دسته گل رو از جونگ کوک گرفت و بعد از بو کردن گل ها گفت
می یونگ : خیلی خوشگله…ممنونم
جونگ کوک همونطور که رانندگی میکرد گفت
جونگ کوک : البته به پای زیبایی تو نمیرسه
می یونگ لبخند خجالت زده ای زد که با یادآوری موضوعی به سمتش برگشت و گفت
می یونگ : راستی حلقه ها رو گرفتی ؟
جونگ کوک : معلومه که گرفتم…از صبح تهیونگ صد بار بهم یادآوری کرد…برای عروسیش خیلی استرس داره
می یونگ : باورم نمیشه آخر این ماه قراره خواهرم و آقای کیم باهم ازدواج کنن
جونگ کوک : عشقه دیگه…هیچ وقت نمیشه پیشبینیش کرد
جونگ کوک با به یاد آوردن چیزی لبخند شیطانی زد و گفت
جونگ کوک : خب کی ما ازدواج میکنیم ؟
می یونگ : منظورت چیه ؟!
جونگ کوک : قرار نیست که تا آخر عمرمون با هم دوست بمونیم…قراره یه روزی باهم ازدواج کنیم…حتی قراره بچه دار هم بشیم
می یونگ : یاححح جونگ کوک…حداقل بزار برم دانشگاه بعد
جونگ کوک : باشه تا وقتی دانشگاهت تموم بشه صبر میکنم ولی بعدش ازت خواستگاری میکنم گفته باشم
می یونگ : از دست تو…باشه نگران نباش تا اون موقع فرار نمیکنم
جونگ کوک : اگر فرارهم کنی خودم پیدات میکنم و باهات ازدواج میکنم
می یونگ : جونگ کوک واقعا دیوونه ای
جونگ کوک : آره من دیوونه توعم
خب این فیک هم بالاخره تموم شد
سر این فیک چیز های زیادی رو تجربه کردم و میدونم شما رو هم خیلی اذیت کردم واقعا معذرت می خوام امیدوارم معذرت خواهی من رو قبول کنید و خب به عنوان آخرین فیکم تمام تلاشم رو کردم تا خوب به پایان برسونمش امیدوارم از فیک لذت برده باشید از همه کسایی که تا الان منو همه جوره حمایت کردن واقعا ممنونم وقتی به نوشتن تشویقم می کردید و یا از فیک هام تعریف میکردید واقعا خوشحال میشدم برای همه چیز ممنونم و خیلی دوستون دارم:)❤️
#فیک#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#فیک_تهیونگ#فیک_جونگ_کوک#فیک_بی_تی_اس
با به صدا دراومدن زنگ مدرسه می یونگ کیفش رو از روی صندلی برداشت و به سمت در خروجی مدرسه رفت…با خارج شدن از مدرسه ماشین مدل بالای سیاهی روبروش ایستاد…می یونگ سوار ماشین شد که دسته گل رز قرمزی روبروش قرار گرفت
جونگ کوک : برای توعه
می یونگ دسته گل رو از جونگ کوک گرفت و بعد از بو کردن گل ها گفت
می یونگ : خیلی خوشگله…ممنونم
جونگ کوک همونطور که رانندگی میکرد گفت
جونگ کوک : البته به پای زیبایی تو نمیرسه
می یونگ لبخند خجالت زده ای زد که با یادآوری موضوعی به سمتش برگشت و گفت
می یونگ : راستی حلقه ها رو گرفتی ؟
جونگ کوک : معلومه که گرفتم…از صبح تهیونگ صد بار بهم یادآوری کرد…برای عروسیش خیلی استرس داره
می یونگ : باورم نمیشه آخر این ماه قراره خواهرم و آقای کیم باهم ازدواج کنن
جونگ کوک : عشقه دیگه…هیچ وقت نمیشه پیشبینیش کرد
جونگ کوک با به یاد آوردن چیزی لبخند شیطانی زد و گفت
جونگ کوک : خب کی ما ازدواج میکنیم ؟
می یونگ : منظورت چیه ؟!
جونگ کوک : قرار نیست که تا آخر عمرمون با هم دوست بمونیم…قراره یه روزی باهم ازدواج کنیم…حتی قراره بچه دار هم بشیم
می یونگ : یاححح جونگ کوک…حداقل بزار برم دانشگاه بعد
جونگ کوک : باشه تا وقتی دانشگاهت تموم بشه صبر میکنم ولی بعدش ازت خواستگاری میکنم گفته باشم
می یونگ : از دست تو…باشه نگران نباش تا اون موقع فرار نمیکنم
جونگ کوک : اگر فرارهم کنی خودم پیدات میکنم و باهات ازدواج میکنم
می یونگ : جونگ کوک واقعا دیوونه ای
جونگ کوک : آره من دیوونه توعم
خب این فیک هم بالاخره تموم شد
سر این فیک چیز های زیادی رو تجربه کردم و میدونم شما رو هم خیلی اذیت کردم واقعا معذرت می خوام امیدوارم معذرت خواهی من رو قبول کنید و خب به عنوان آخرین فیکم تمام تلاشم رو کردم تا خوب به پایان برسونمش امیدوارم از فیک لذت برده باشید از همه کسایی که تا الان منو همه جوره حمایت کردن واقعا ممنونم وقتی به نوشتن تشویقم می کردید و یا از فیک هام تعریف میکردید واقعا خوشحال میشدم برای همه چیز ممنونم و خیلی دوستون دارم:)❤️
#فیک#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#فیک_تهیونگ#فیک_جونگ_کوک#فیک_بی_تی_اس
۱۳.۹k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.