اشتباهی عاشق مافیا شدم p4
ویوته
درو بستم ا.ت رو تخت نشست منم رفتم روی تخت پیشش نشستم مشغول نگاه کردن به اطراف بودم که ا.ت ازم سوال پرسید
پایان ویو ته
ا.ت : تو اینکه تو شرکت کار کنی مشکلی نداری ؟؟
تهیونگ: چرا دارم کار کردن تو شرکت با کارام جور در نمیاد
ا.ت : چه کاری؟
تهیونگ: امم..خب از خودت بگو تو این هشت سالی که همدیگرو ندیدیم خیلی تغییر کردی
ا.ت : توعم
ویو ا.ت
یه سوالی بود که همش تو ذهنم بود میخواستم ازش بپرسم که اخر پرسیدم
پایان ویو ا.ت
ا.ت : اوم تهیونگ تو دوست دختر داری ؟
ویو ته
یهو دیدم ازم پرسید دوست دختر دارم یا ن
منم بهش نزدیک شدم
ویو ا.ت
تهیونگ نزدیکم شد طوری که نفسه داغش به صورتم میخورد
پایان ویو ا.ت
تهیونگ : تو چی دلت میخواد 😏
ا.ت : چی ؟؟
تهیونگ : میگم دوست داری دوست دختر داشته باشم یا ن
ا.ت : اصن به من چه !
تهیونگ : باش هر طور راحتی به نظرم بریم پایین
ا.ت : تو برو من لباسمو عوض کنم بعد میام
تهیونگ : میخوای بمونم عوض کنی بعد باهم بریم
ا.ت: باشه برو بیرون پشت در وایسا من لباسم عوض کنم بعد بریم
تهیونگ : بزار بمونم قول میدم پسر خوبی باشم (با حالت کیوت )
ا.ت : ن برو دیگه
تهیونگ: باش اصن میرم ولی روزی میرسه که نمیرم یعنی دیگه لازم نیست برم 😏😈
ا.ت : یعنی چی ؟؟
تهیونگ :بعدا میفهمی .....خب لباستو عوض نمیکنی ؟
ا.ت : منتظرم تو بری
تهیونگ : اها باش من رفتم
ویو ا.ت
تهیونگ رفت و درم بست
اخیش بلاخره رفت
این همه حرف زد نمیتونست یه دقیقه که بهش گفتم دوست دختر داره بگه اره یا ن ؟
اصن چرا همچین سوالی پرسیدم اخه من چم شده نکنه من ..ن ا.ت امکان نداره
لباسمو عوض کردم درو باز کردم که یهو تهیونگ پرت شد تو اتاق
پایان ویو ا.ت
ویوته
ا.ت درو اتاق باز کرد و یهو پرت شدم تو اتاق
ا.ت : چی کار می کنی ؟
تهیونگ : خو تو چرا درو یهو باز میکنی
ا.ت : ببخشید یادم نبود باید درو باز میکردم در میزدم 😂
تهیونگ : 😂
بیا بریم پایین
ا.ت باشه
......
بچه ها من مهمونیم نمیتونم بنویسم همینم وسط مهمونی نوشتم 😂
درو بستم ا.ت رو تخت نشست منم رفتم روی تخت پیشش نشستم مشغول نگاه کردن به اطراف بودم که ا.ت ازم سوال پرسید
پایان ویو ته
ا.ت : تو اینکه تو شرکت کار کنی مشکلی نداری ؟؟
تهیونگ: چرا دارم کار کردن تو شرکت با کارام جور در نمیاد
ا.ت : چه کاری؟
تهیونگ: امم..خب از خودت بگو تو این هشت سالی که همدیگرو ندیدیم خیلی تغییر کردی
ا.ت : توعم
ویو ا.ت
یه سوالی بود که همش تو ذهنم بود میخواستم ازش بپرسم که اخر پرسیدم
پایان ویو ا.ت
ا.ت : اوم تهیونگ تو دوست دختر داری ؟
ویو ته
یهو دیدم ازم پرسید دوست دختر دارم یا ن
منم بهش نزدیک شدم
ویو ا.ت
تهیونگ نزدیکم شد طوری که نفسه داغش به صورتم میخورد
پایان ویو ا.ت
تهیونگ : تو چی دلت میخواد 😏
ا.ت : چی ؟؟
تهیونگ : میگم دوست داری دوست دختر داشته باشم یا ن
ا.ت : اصن به من چه !
تهیونگ : باش هر طور راحتی به نظرم بریم پایین
ا.ت : تو برو من لباسمو عوض کنم بعد میام
تهیونگ : میخوای بمونم عوض کنی بعد باهم بریم
ا.ت: باشه برو بیرون پشت در وایسا من لباسم عوض کنم بعد بریم
تهیونگ : بزار بمونم قول میدم پسر خوبی باشم (با حالت کیوت )
ا.ت : ن برو دیگه
تهیونگ: باش اصن میرم ولی روزی میرسه که نمیرم یعنی دیگه لازم نیست برم 😏😈
ا.ت : یعنی چی ؟؟
تهیونگ :بعدا میفهمی .....خب لباستو عوض نمیکنی ؟
ا.ت : منتظرم تو بری
تهیونگ : اها باش من رفتم
ویو ا.ت
تهیونگ رفت و درم بست
اخیش بلاخره رفت
این همه حرف زد نمیتونست یه دقیقه که بهش گفتم دوست دختر داره بگه اره یا ن ؟
اصن چرا همچین سوالی پرسیدم اخه من چم شده نکنه من ..ن ا.ت امکان نداره
لباسمو عوض کردم درو باز کردم که یهو تهیونگ پرت شد تو اتاق
پایان ویو ا.ت
ویوته
ا.ت درو اتاق باز کرد و یهو پرت شدم تو اتاق
ا.ت : چی کار می کنی ؟
تهیونگ : خو تو چرا درو یهو باز میکنی
ا.ت : ببخشید یادم نبود باید درو باز میکردم در میزدم 😂
تهیونگ : 😂
بیا بریم پایین
ا.ت باشه
......
بچه ها من مهمونیم نمیتونم بنویسم همینم وسط مهمونی نوشتم 😂
۶.۰k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.