فیک:"لوسیفر"۱۰
+اهههه لعنتی ! کی بهش اجازه داده حتی بع دادستانم رشوه بده ؟؟؟ فک کرده خره کیه؟ اون حرومزاده این همه پولو از کجا آوردههه
ا.ت همینجوری فهش میداد و وسایل دفترشو یکی یکی به فاخ میداد
دوباره اون وکیل رو مخ یا همون آقا زادهی گرامی رفته بود رو مخش !
البته حق داشت تا الان سه تا پرونده رو خریده بود !
وویونگ خیلی ریز وارد اتاق میشه...
_سونبه...
+چیه !
_میدونم موقعیت خوبی نیست ولی یسری اطلاعات برات آوردم
+اون اطلاعاتو لول کن برار تو************* (صحبت های خانم لی ازینجا به بعد به دلیل استفاده از الفاظ رکیک سانسور میگردد)
.
.
.
"چهل و پنج دقیقه بعد":
وویونگ:سونبه الان آرومی؟
ا.ت:هوففففف...اوم...خوبم !
وویونگ: BWK یا همون KMB یه عضو جدید داره...
ا.ت: خو به یه ورم !
وویونگ: آخه این یکی فرق داره...
ا.ت:کیه مگه؟
وویونگ: جادوگر ذهن...
سکوتی مرگبار بین در دفتر برپا شد که سه دقیقهی تمام طول کشید...
این سکوت مرگبار با قهقهه های ا.ت پایان یافت !
+آی دلم..آی وویونگ...خیلی وقته اینجورینخندیده بودم ! گفتی چی؟ جادوگر ذهن !؟چه غلطا !..
وویونگ:یاااااا شوخی نمیکنم سونبه ! این یارو خیلی ترسناکه ! خیلیم خطریه...
ا.ت بزور خودشو جمع و جور کردو سعی دیگه نخنده.
لنگاشو روی میز دراز کرد و پاهاشو رو هم انداخت
ا.ت:خب بگو ببینم...این...جادوگر ذهن کیه !
وویونگ:شایعه شده که میتونه ذهنتو کنترل کنه!فقط با نگاه کردن بهت...و پرسیدن یه سوال:
رازتو
برام
بازگو کن !
ا.ت:اووووو پس این یارو شعبده بازه !
وویونگ:سونبه گمون نکنم این از یه شعبده باز بربیاد!
ا.ت نزدیک وویونگ میشه و دستشو میزاره رو پیشونیش
انقدر بهش نزدیک بود که نفساش به صورت وویونگ میخورد
وویونگ ضربان قلبش خیلی بالا رفته بود و نمیتونست کنترلش کنه !
ا.ت:آیگووووو وویونگ کوچولوی من گمونم تب کردی! لطفا برو و دیگه چرت و پرت نگو!
وویونگ سریع اومد بیرون و تا جایی که میشد از ا.ت دور شد...
_لعنتی...قلبم داره از جاش کنده میشه!
.
.
.
계속
ا.ت همینجوری فهش میداد و وسایل دفترشو یکی یکی به فاخ میداد
دوباره اون وکیل رو مخ یا همون آقا زادهی گرامی رفته بود رو مخش !
البته حق داشت تا الان سه تا پرونده رو خریده بود !
وویونگ خیلی ریز وارد اتاق میشه...
_سونبه...
+چیه !
_میدونم موقعیت خوبی نیست ولی یسری اطلاعات برات آوردم
+اون اطلاعاتو لول کن برار تو************* (صحبت های خانم لی ازینجا به بعد به دلیل استفاده از الفاظ رکیک سانسور میگردد)
.
.
.
"چهل و پنج دقیقه بعد":
وویونگ:سونبه الان آرومی؟
ا.ت:هوففففف...اوم...خوبم !
وویونگ: BWK یا همون KMB یه عضو جدید داره...
ا.ت: خو به یه ورم !
وویونگ: آخه این یکی فرق داره...
ا.ت:کیه مگه؟
وویونگ: جادوگر ذهن...
سکوتی مرگبار بین در دفتر برپا شد که سه دقیقهی تمام طول کشید...
این سکوت مرگبار با قهقهه های ا.ت پایان یافت !
+آی دلم..آی وویونگ...خیلی وقته اینجورینخندیده بودم ! گفتی چی؟ جادوگر ذهن !؟چه غلطا !..
وویونگ:یاااااا شوخی نمیکنم سونبه ! این یارو خیلی ترسناکه ! خیلیم خطریه...
ا.ت بزور خودشو جمع و جور کردو سعی دیگه نخنده.
لنگاشو روی میز دراز کرد و پاهاشو رو هم انداخت
ا.ت:خب بگو ببینم...این...جادوگر ذهن کیه !
وویونگ:شایعه شده که میتونه ذهنتو کنترل کنه!فقط با نگاه کردن بهت...و پرسیدن یه سوال:
رازتو
برام
بازگو کن !
ا.ت:اووووو پس این یارو شعبده بازه !
وویونگ:سونبه گمون نکنم این از یه شعبده باز بربیاد!
ا.ت نزدیک وویونگ میشه و دستشو میزاره رو پیشونیش
انقدر بهش نزدیک بود که نفساش به صورت وویونگ میخورد
وویونگ ضربان قلبش خیلی بالا رفته بود و نمیتونست کنترلش کنه !
ا.ت:آیگووووو وویونگ کوچولوی من گمونم تب کردی! لطفا برو و دیگه چرت و پرت نگو!
وویونگ سریع اومد بیرون و تا جایی که میشد از ا.ت دور شد...
_لعنتی...قلبم داره از جاش کنده میشه!
.
.
.
계속
۴۶.۴k
۰۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.