زمآني بآ تّــؤ..
زمآني بآ تّــؤ..
« همینجوری داشت تا خود صبح اورثینک میکرد که باعث میشد خوابش نبره.. نشسته بود یه گوشه و داشت اشک میریخت و به خودش دلداری میداد و چند دقیقه بعد پاشدو رقصید و بلند بلند میخندید کی میدونست شاید عقلشو از دست داده بود ولی نه اون فقط دوسش داشت.. با تمام وجودش.. ولی نمیخواست باور کنه که این احساس یکطرفست.. همه چیز از اون روز بهاری شروع شد..»
a.t' م. من میترسم بهش دست بزنم «بغض»
Alex'بیا جلو نترس بابا فقط یه عقربه«خنده»
a.t'..
Hannah' زبون نداری «داد»
«دخترک از دادش ترسیدو گوشاشو گرفت و در همون حالت نشست و اشکاش بدون اینکه خودش بخواد شروع به ریختن کردن.. کسی زندگیشو خودش انتخاب نکرده شاید تو زندگی این دختر براش قلدری کنن و فشار درسی و خانواده و احساس کافی نبودن و.. باشه اما بازم داره به سختی ادامه میده به امید اینکه روزی آزاد بشه.. ولی اون بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنید خستس! »
Alex' زبونتو موش خورده هرزه؟
Hannah' عوضی تو چشام نگاه کن «داد»
a.t' هق ب.ب.بخشید هق هق ح.حوا. اسم نبود«ترسیده»
Alex' ببین خوشگله اگه قبول کنی یه شب باهم خوشبگذرونیم دیگه کسی کاریت نداره «پوزخند»
a.t' هول عوضی گمشین ولم کنین از همتون بدم میاددد«جیغ»
Alex' خفه شوو «داد»
«یهو سوزش بدی رو صورتم حس کردم و بدو فاصله پرتم کرد زمین و بهم لگد زد خواست دومیشو بزنه که..
« همینجوری داشت تا خود صبح اورثینک میکرد که باعث میشد خوابش نبره.. نشسته بود یه گوشه و داشت اشک میریخت و به خودش دلداری میداد و چند دقیقه بعد پاشدو رقصید و بلند بلند میخندید کی میدونست شاید عقلشو از دست داده بود ولی نه اون فقط دوسش داشت.. با تمام وجودش.. ولی نمیخواست باور کنه که این احساس یکطرفست.. همه چیز از اون روز بهاری شروع شد..»
a.t' م. من میترسم بهش دست بزنم «بغض»
Alex'بیا جلو نترس بابا فقط یه عقربه«خنده»
a.t'..
Hannah' زبون نداری «داد»
«دخترک از دادش ترسیدو گوشاشو گرفت و در همون حالت نشست و اشکاش بدون اینکه خودش بخواد شروع به ریختن کردن.. کسی زندگیشو خودش انتخاب نکرده شاید تو زندگی این دختر براش قلدری کنن و فشار درسی و خانواده و احساس کافی نبودن و.. باشه اما بازم داره به سختی ادامه میده به امید اینکه روزی آزاد بشه.. ولی اون بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنید خستس! »
Alex' زبونتو موش خورده هرزه؟
Hannah' عوضی تو چشام نگاه کن «داد»
a.t' هق ب.ب.بخشید هق هق ح.حوا. اسم نبود«ترسیده»
Alex' ببین خوشگله اگه قبول کنی یه شب باهم خوشبگذرونیم دیگه کسی کاریت نداره «پوزخند»
a.t' هول عوضی گمشین ولم کنین از همتون بدم میاددد«جیغ»
Alex' خفه شوو «داد»
«یهو سوزش بدی رو صورتم حس کردم و بدو فاصله پرتم کرد زمین و بهم لگد زد خواست دومیشو بزنه که..
۱.۳k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.