P32 من جزو خاطرات بدت بودم؟
پارت 32
من جزو خاطرات بدت بودم؟
---------------------
(یوری)
دوباره یددم ک بچه ها دارن پوزخند میزنن و جین هم همچنان ب یوچانگ خیره شده ...ولی من اولین بار بود ک جین رو دیدم و یادم نمیاد همچین جیزی رو بهش گفته باشم...
یوچانگ; حرف دهنتو بفهم مرتیک....
دوستاش کشیدنش و بردنش توی کلاس و اونم هی داشت تقلا میکرد ک برگرده و حساب جین رو برسه ولی دوستاش نمیزاشتن ...
با جین رفتیم بیرون دانشگاه و ی گوشه ایستادیم
=متاسفم ک کیم یوچانگ اینطوری کرد ..
جین; اشکالی نداره ...نمیخواد راجبش صحبت کنی ...
+ولی تو از کجا میدونستی ک اون احمقه؟
با حرفم اروم خندید ....
-پشت در کلاس بودم و حرفاتون رو شنیدم باید بگم خیلی خوب جوابشو دادی....
میتونستم هجوم خون ب لپام رو احساس کنم....
-راسستش من دنبالتون میگشتم تا راجب یونگی باهاتون صحبت کنم
با حرفش ب چشماش نگاه کردم
+حالش خوبه؟
-راستش.....چی بگم....
بچه ها من الان میام ی پارت دیگه مینویسم.....اینو داشته باشید...ببخشبد کوتاه شد
من جزو خاطرات بدت بودم؟
---------------------
(یوری)
دوباره یددم ک بچه ها دارن پوزخند میزنن و جین هم همچنان ب یوچانگ خیره شده ...ولی من اولین بار بود ک جین رو دیدم و یادم نمیاد همچین جیزی رو بهش گفته باشم...
یوچانگ; حرف دهنتو بفهم مرتیک....
دوستاش کشیدنش و بردنش توی کلاس و اونم هی داشت تقلا میکرد ک برگرده و حساب جین رو برسه ولی دوستاش نمیزاشتن ...
با جین رفتیم بیرون دانشگاه و ی گوشه ایستادیم
=متاسفم ک کیم یوچانگ اینطوری کرد ..
جین; اشکالی نداره ...نمیخواد راجبش صحبت کنی ...
+ولی تو از کجا میدونستی ک اون احمقه؟
با حرفم اروم خندید ....
-پشت در کلاس بودم و حرفاتون رو شنیدم باید بگم خیلی خوب جوابشو دادی....
میتونستم هجوم خون ب لپام رو احساس کنم....
-راسستش من دنبالتون میگشتم تا راجب یونگی باهاتون صحبت کنم
با حرفش ب چشماش نگاه کردم
+حالش خوبه؟
-راستش.....چی بگم....
بچه ها من الان میام ی پارت دیگه مینویسم.....اینو داشته باشید...ببخشبد کوتاه شد
۱۱.۲k
۰۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.