Halp part11
کوک ویو
از بیمارستان خارج شدم و با نگرانی به اطراف نگاه کردم که چشمم به پارک روبه رو افتاد...ا.ت رو نیمکت پارک نشسته بود و داشت گریه میکرد...تقصیر منه که پرنسس کوچولوم اینجوری داره گریه میکنه؟...تو تفکرات خودم غرق شده بودم که یهو دیدم جوهو جلوی ا.ت وایساده و داره باهاش صحبت میکنه...یکی از پشت یه میله اهنی زد تو سر ا.ت و پرتش کرد تو ون...ا.تتتتت من ماشین نداشتم پس رفتم تو بیمارستان و بعد از چندمین در رو با لگد باز کردم
کوک:ماااااشین...یکی مااااشین بده
ته:باز چی میگی ها؟
کوک:ا.ت...ا.ت رو دزدیدننننن
ته:چییی میگی تووو؟؟؟
کوک:ماشین بدهههه...
نامجون:کی دزدیددددش؟؟؟
کوک:توضیح میدم فقط یه ماشین به من بدهههه
ته سوئیچ ماشین رو برداشت و بدون اینکه به من توجه کنه از بیمارستان با عجله بیرون رفت(بچممم گناه داره ته:)...
کوک:کجا میری؟
ته:دنباله عشقم...
ته دره ماشین رو باز کرد که هم زمان باهاش منم همونکارو کردم...
ته:داااری وقتمووو تلف میکنی درو ببند...
کوک:چرا انقد با من مشکل داری؟ما رفیق هم بودیم...
ته با داد:گفتم درو ببند...
کوک:من باید باشم تا بگم ا.ت تو کدوم ماشینه...
بعد از کلی بحث...
ته:پس این ون کوفتی که ا.ت توشه کوو؟
کوک:من واقعا نمیدونم...ا.ت حتما حالش خیلی بده...
یهو یاده اون عمارتی که برای جوهو خریده بودم افتادم...
(فلش بک)
جوهو:کوکی اینجا خیلی خوشگله...قول میدی اینجا باهم خاطره سازی کنیم؟
کوک:قول...
(پایان فلش بک)
کوک:آهاااان...برو به این ادرس.........
ا.ت ویو
چشام رو کم کم باز کردم...دستم رو روی سرم دقیقا همونجایی که ضربه خورده بود گذاشتم و آخ خفیفی گفتم...پاهام بسته بود...
داد زدم:کمکککک...منو اشتباه گرفتین(گریه)
صدای باز شدن در اومد و یه دختر با موهای چتری وارد شد...نور روی صورتش افتاده بود و خوب دیده نمیشد یکم که نزدیک تر شد بهتر دیدمش...من من من اینو یه جا دیدمش...این همون دختره اس که وقتی من تو دستشویی بود دستمال گذاشت رو دهنم(همون پارتی که میدزدتش)
جوهو:منو میشناسی؟
ا.ت:آره تو همون اشغالی که میخواستی منو بکشی...از جونم چی میخوای؟
جوهو با خنده:خخخ...من همونم که کوک رو از گروه انداختم بیرون و بهش سم دادم اما متاسفانه انقدر س.گ.جونه نمیمیره...
ا.ت:چ چ چ چیییی؟عوضییی
جوهو:تازه میخوای بهت یه چیزی بگم آبجی؟
ا.ت:انقد به من نگوووو ابجی نمیخوام صدای نحست رو بشنوم...
جوهو:ادبت کجا رفته؟معمولا مردم به خواهرشون احترام میزارن(لبخند شیطانی)....
این پارت یکم بد شد اما قول میدم بعدی هارو بهتر بنویسم:)
چالش:دوست داری ا.ت به کوک برسه یا ته؟
از بیمارستان خارج شدم و با نگرانی به اطراف نگاه کردم که چشمم به پارک روبه رو افتاد...ا.ت رو نیمکت پارک نشسته بود و داشت گریه میکرد...تقصیر منه که پرنسس کوچولوم اینجوری داره گریه میکنه؟...تو تفکرات خودم غرق شده بودم که یهو دیدم جوهو جلوی ا.ت وایساده و داره باهاش صحبت میکنه...یکی از پشت یه میله اهنی زد تو سر ا.ت و پرتش کرد تو ون...ا.تتتتت من ماشین نداشتم پس رفتم تو بیمارستان و بعد از چندمین در رو با لگد باز کردم
کوک:ماااااشین...یکی مااااشین بده
ته:باز چی میگی ها؟
کوک:ا.ت...ا.ت رو دزدیدننننن
ته:چییی میگی تووو؟؟؟
کوک:ماشین بدهههه...
نامجون:کی دزدیددددش؟؟؟
کوک:توضیح میدم فقط یه ماشین به من بدهههه
ته سوئیچ ماشین رو برداشت و بدون اینکه به من توجه کنه از بیمارستان با عجله بیرون رفت(بچممم گناه داره ته:)...
کوک:کجا میری؟
ته:دنباله عشقم...
ته دره ماشین رو باز کرد که هم زمان باهاش منم همونکارو کردم...
ته:داااری وقتمووو تلف میکنی درو ببند...
کوک:چرا انقد با من مشکل داری؟ما رفیق هم بودیم...
ته با داد:گفتم درو ببند...
کوک:من باید باشم تا بگم ا.ت تو کدوم ماشینه...
بعد از کلی بحث...
ته:پس این ون کوفتی که ا.ت توشه کوو؟
کوک:من واقعا نمیدونم...ا.ت حتما حالش خیلی بده...
یهو یاده اون عمارتی که برای جوهو خریده بودم افتادم...
(فلش بک)
جوهو:کوکی اینجا خیلی خوشگله...قول میدی اینجا باهم خاطره سازی کنیم؟
کوک:قول...
(پایان فلش بک)
کوک:آهاااان...برو به این ادرس.........
ا.ت ویو
چشام رو کم کم باز کردم...دستم رو روی سرم دقیقا همونجایی که ضربه خورده بود گذاشتم و آخ خفیفی گفتم...پاهام بسته بود...
داد زدم:کمکککک...منو اشتباه گرفتین(گریه)
صدای باز شدن در اومد و یه دختر با موهای چتری وارد شد...نور روی صورتش افتاده بود و خوب دیده نمیشد یکم که نزدیک تر شد بهتر دیدمش...من من من اینو یه جا دیدمش...این همون دختره اس که وقتی من تو دستشویی بود دستمال گذاشت رو دهنم(همون پارتی که میدزدتش)
جوهو:منو میشناسی؟
ا.ت:آره تو همون اشغالی که میخواستی منو بکشی...از جونم چی میخوای؟
جوهو با خنده:خخخ...من همونم که کوک رو از گروه انداختم بیرون و بهش سم دادم اما متاسفانه انقدر س.گ.جونه نمیمیره...
ا.ت:چ چ چ چیییی؟عوضییی
جوهو:تازه میخوای بهت یه چیزی بگم آبجی؟
ا.ت:انقد به من نگوووو ابجی نمیخوام صدای نحست رو بشنوم...
جوهو:ادبت کجا رفته؟معمولا مردم به خواهرشون احترام میزارن(لبخند شیطانی)....
این پارت یکم بد شد اما قول میدم بعدی هارو بهتر بنویسم:)
چالش:دوست داری ا.ت به کوک برسه یا ته؟
۵.۱k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.