pawn/ ادامه پارت ۱۴۱
ا/ت میدونست کار خوبی نکرده... به سمت آشپزخونه رفت... یوجین روی کابینت نشسته بود...
با دیدن ا/ت روشو ازش برگردوند...
ا/ت جلو رفت...پشت یوجین ایستاد...
ا/ت: ببخشید عزیز دلم... یکم زیاده روی کردم...
یوجین سمت ات برگشت و با قیافه ی عبوس گفت: اگه بزاری برم پیش تهیونگ باهات آشتی میکنم...
شنیدن اسم تهیونگ برای ا/ت آزار دهنده شده بود... ناراحتش میکرد...
سرشو انداخت تا یوجین صورتشو نبینه.... لبهاشو گاز گرفت تا اشکش در نیاد... نفس عمیقی کشید...
به یوجین نگاه کرد و گفت: باشه...
و گوشیشو درآورد و شماره ی تهیونگ رو گرفت... گوشی رو روی اسپیکر گذاشت... و جلوی دهن یوجین گرفت و گفت: خودت باهاش حرف بزن عزیزم...
یوجین با شنیدن بوقهای متعدد منتظر بود تهیونگ گوشیو جواب بده... اما آخرین بوق خورد و قطع شد...
یوجین با ناراحتی گفت: جواب نداد که!
ا/ت: عیب نداره چاگیا... دوباره زنگ میزنیم...
دوباره شمارشو گرفت....
******
تهیونگ با شنیدن صدای گوشیش از خواب پرید... صدای گوشیش ضعیف بود... با چشمای نیمه باز دنبال موبایلش گشت... زیر صندلی کناریش افتاده بود... دستشو برد و بیرونش کشید... با دیدن اسم ا/ت هراسون جواب داد: الو ا/ت؟
چون روی اسپیکر بود ا/ت صداشو شنید...
شنیدن صداش باعث آزارش میشد... اما هنوزم ته قلبش اون صدا رو دوست داشت...
یوجین به جاش جواب داد...
یوجین: من یوجینم....
تهیونگ با شنیدن صدای یوجین آب دهنشو قورت داد... موهاشو بالا زد و گفت: جون دلم؟
یوجین: من دلم برات تنگ شده
تهیونگ: منم دلم تنگ شده عزیزم
یوجین: میای دنبالم؟
تهیونگ: باشه... عصر کارم تموم میشه میام پیشت
یوجین: عصر یعنی کی؟
تهیونگ: یعنی برم سر کار... کارم تموم شد میام
یوجین: باشه... زود برگرد...
یوجین گوشیو قطع نکرد... به سمت ا/ت گرفتش و گفت: مامی بگیرش...
ا/ت قطعش کرد...
تهیونگ همچنان گوشیو در گوشش نگه داشته بود... وقتی صدای قطع شدنش توی گوشش پیچید گوشیو جلوی فرمون انداخت...
اطرافشو نگاه کرد...
هنوز توی اون پارک بود... همونجا خوابیده بود... شیشه رو پایین داد...
هوای سردی توی صورتش خورد... ساعت رو که نگاه کرد متوجه شد دیر کرده... استارت زد و به راه افتاد....
خوب لایک کنین🤧
مریض بودم تا خوب بشم
با دیدن ا/ت روشو ازش برگردوند...
ا/ت جلو رفت...پشت یوجین ایستاد...
ا/ت: ببخشید عزیز دلم... یکم زیاده روی کردم...
یوجین سمت ات برگشت و با قیافه ی عبوس گفت: اگه بزاری برم پیش تهیونگ باهات آشتی میکنم...
شنیدن اسم تهیونگ برای ا/ت آزار دهنده شده بود... ناراحتش میکرد...
سرشو انداخت تا یوجین صورتشو نبینه.... لبهاشو گاز گرفت تا اشکش در نیاد... نفس عمیقی کشید...
به یوجین نگاه کرد و گفت: باشه...
و گوشیشو درآورد و شماره ی تهیونگ رو گرفت... گوشی رو روی اسپیکر گذاشت... و جلوی دهن یوجین گرفت و گفت: خودت باهاش حرف بزن عزیزم...
یوجین با شنیدن بوقهای متعدد منتظر بود تهیونگ گوشیو جواب بده... اما آخرین بوق خورد و قطع شد...
یوجین با ناراحتی گفت: جواب نداد که!
ا/ت: عیب نداره چاگیا... دوباره زنگ میزنیم...
دوباره شمارشو گرفت....
******
تهیونگ با شنیدن صدای گوشیش از خواب پرید... صدای گوشیش ضعیف بود... با چشمای نیمه باز دنبال موبایلش گشت... زیر صندلی کناریش افتاده بود... دستشو برد و بیرونش کشید... با دیدن اسم ا/ت هراسون جواب داد: الو ا/ت؟
چون روی اسپیکر بود ا/ت صداشو شنید...
شنیدن صداش باعث آزارش میشد... اما هنوزم ته قلبش اون صدا رو دوست داشت...
یوجین به جاش جواب داد...
یوجین: من یوجینم....
تهیونگ با شنیدن صدای یوجین آب دهنشو قورت داد... موهاشو بالا زد و گفت: جون دلم؟
یوجین: من دلم برات تنگ شده
تهیونگ: منم دلم تنگ شده عزیزم
یوجین: میای دنبالم؟
تهیونگ: باشه... عصر کارم تموم میشه میام پیشت
یوجین: عصر یعنی کی؟
تهیونگ: یعنی برم سر کار... کارم تموم شد میام
یوجین: باشه... زود برگرد...
یوجین گوشیو قطع نکرد... به سمت ا/ت گرفتش و گفت: مامی بگیرش...
ا/ت قطعش کرد...
تهیونگ همچنان گوشیو در گوشش نگه داشته بود... وقتی صدای قطع شدنش توی گوشش پیچید گوشیو جلوی فرمون انداخت...
اطرافشو نگاه کرد...
هنوز توی اون پارک بود... همونجا خوابیده بود... شیشه رو پایین داد...
هوای سردی توی صورتش خورد... ساعت رو که نگاه کرد متوجه شد دیر کرده... استارت زد و به راه افتاد....
خوب لایک کنین🤧
مریض بودم تا خوب بشم
۲۶.۰k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.