پارت دو
( علامت تهیونگ *)
*خب میگفتین
+ب..بابا
*تو حرف نزن که خونه باهات کار دارم
-سلام
*سلام...شما به چه حقی با دختر من قرار میزاری؟
-ما سه ماهه با همیم و همدیکرو خیلی دوست داریم
*ات تو میای خونه دیگه
چند دیقه بعد تهیونگ با عصبانیت بلند شد و رفت اتم زد زیر گریه
-عهه اتت چاگیاااا چیشد؟؟ چرا گریه میکنیییی؟؟
+هقق اگه برم خونه هققق دیگه نمیزارن هقق باهات باشم عرررررررر هقققق
-گریه نکنن....حتی اگه مارو از هم جدا کنن نمیتونن عشقمون رو که از بین ببرن میتونن؟
+نه (گریه)
-پس دیگه گریه نکن
یونجون دست ات رو بوسید و بلند شد اتم بلند کرد و سط کافه بغلش کرد
-دیگه گریه نکن منم گریم میگیره(بغض)
+باشه....دیگه دیر شده باید برم خونه دعا کن بتونم دوباره ببینمت..دوست دارم
-منم دوست دارم
ات یه بوس زد رو لپ یونجون رفت خونه
(یه نکته...مامان ات جنی هست..البته شیپ نکردم حوصله اسم پیدا کردن نداشتم اولین اسمی اومد تو ذهنم گذاشتم..و عیچ صحنه عاشقانه ای بین ته و جنی نیست)
ات ویو
رفتم در زدم که مامانم با چهره عصبی درو باز کرد
علامت جنی ~
~ تا الان کجا بودی؟؟ رفتی با یه پسر قرار میزاری؟؟؟؟
+مامان من خیلی دوسش دارم
~بیا تو باهات حرف بزنم
ات رفت تو رو مبل نشست
~ببین دخترم تو الان خیلییی کوچیکی و هنوز برای عشق و عاشقی جوونی .... اگه الان خدایی نکرده این پسره ولت کنه بره تو ضربه خیلی بدی میخوری
+یونجون همچین ادمی نیست
~شاید داره نقش بازی میکنه بهش فکر کن
ات بلند شد رفت تو اتاقش و نشست روی تخت و کلیییی گریه کرد...انقد یونجون رو دوست داشت حرفای مامانش به چپشم نگرفت...چون عشق کورش کرده بود
البته البته از یونجون نگذریم که اونم مامان و باباش دارن پوسش میکنن
دیگه دسم درد گرفت پارت بعد فردا میزارم حممایتتتت کنیدددد
*خب میگفتین
+ب..بابا
*تو حرف نزن که خونه باهات کار دارم
-سلام
*سلام...شما به چه حقی با دختر من قرار میزاری؟
-ما سه ماهه با همیم و همدیکرو خیلی دوست داریم
*ات تو میای خونه دیگه
چند دیقه بعد تهیونگ با عصبانیت بلند شد و رفت اتم زد زیر گریه
-عهه اتت چاگیاااا چیشد؟؟ چرا گریه میکنیییی؟؟
+هقق اگه برم خونه هققق دیگه نمیزارن هقق باهات باشم عرررررررر هقققق
-گریه نکنن....حتی اگه مارو از هم جدا کنن نمیتونن عشقمون رو که از بین ببرن میتونن؟
+نه (گریه)
-پس دیگه گریه نکن
یونجون دست ات رو بوسید و بلند شد اتم بلند کرد و سط کافه بغلش کرد
-دیگه گریه نکن منم گریم میگیره(بغض)
+باشه....دیگه دیر شده باید برم خونه دعا کن بتونم دوباره ببینمت..دوست دارم
-منم دوست دارم
ات یه بوس زد رو لپ یونجون رفت خونه
(یه نکته...مامان ات جنی هست..البته شیپ نکردم حوصله اسم پیدا کردن نداشتم اولین اسمی اومد تو ذهنم گذاشتم..و عیچ صحنه عاشقانه ای بین ته و جنی نیست)
ات ویو
رفتم در زدم که مامانم با چهره عصبی درو باز کرد
علامت جنی ~
~ تا الان کجا بودی؟؟ رفتی با یه پسر قرار میزاری؟؟؟؟
+مامان من خیلی دوسش دارم
~بیا تو باهات حرف بزنم
ات رفت تو رو مبل نشست
~ببین دخترم تو الان خیلییی کوچیکی و هنوز برای عشق و عاشقی جوونی .... اگه الان خدایی نکرده این پسره ولت کنه بره تو ضربه خیلی بدی میخوری
+یونجون همچین ادمی نیست
~شاید داره نقش بازی میکنه بهش فکر کن
ات بلند شد رفت تو اتاقش و نشست روی تخت و کلیییی گریه کرد...انقد یونجون رو دوست داشت حرفای مامانش به چپشم نگرفت...چون عشق کورش کرده بود
البته البته از یونجون نگذریم که اونم مامان و باباش دارن پوسش میکنن
دیگه دسم درد گرفت پارت بعد فردا میزارم حممایتتتت کنیدددد
۸.۹k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.