☆مرگ یا عشق ☆ part²⁹
.............................{فردا}...............................
ویو ا.ت
ا.ت:پاشوووو جیمینننننننن
جیمین:چیشدهههههههههه
ا.ت:میخوایم بریم خرید. بدوووو همه آماده هستن
جیمین:شتتت. ۵ دیقه ای امادم
رفتم پایین پیش پسرا و همه منتظر جیمین بودیم.
ک بعد از چن مین اومد سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
اول واس پسرا لباس خریدیم و بعد نوبت من شد ۷ نفر نظر. میدادن. یکی میپسندید یکی نمیپسندید کلی لباس پوشیدم دیگ اعصابم خورد شده بود
ا.ت:اصن هرچی جیمین بگه
کوک:چراا¿?
جیمین:چون من شوهرشم
کوک:ایشش
ا.ت:خب چن تا دیگ لباس مونده میپوشم تا ت بگی
(اون لباسی ک قاتل فرستاده بود رو کلا نابود کرد )
چن تا لباس پوشیدم جیمین هیچی نمیگفت و فقط نگاه میکرد منم دیگ حال نداشتم همینجوری میپوشیدم بدون اینکه نگاه کنم چی میپوشم بالاخره آقا پسندش شد
جیمین:این عالیه*👌
لباسا و وسایل رو برداشتیم و رفتیم. خونه
*خونه*
ا.ت:هااااا*خمیازه
ا.ت:خیلی خوابم میاد
تهیونگ:برو بخواب
ا.ت: من رفتم بخوابم. شب بخیر
رفتم تو اتاق کوک و رو تختش دراز کشیدم کم کم داشت خوابم میبرد ک یهو بت صدای داد بیدار شدم
کوک: ت اینجا چیکار میکنی*داد
ا.ت:میخوابم اگ بزاری
کوک:خنگ جان ت الان نامزد داری چن روز دیگ عروسیته اونوقت تو تخت ی مرد دیگ میخوابی
ا.ت:برو بابا
کوک:برو پیش شوهرت
ا.ت:اگ باهام کاری کنه چی*مظلوم
کوک:میری یا خودم ببرمت
یهو دمپاییشو درآورد
ا.ت:میخوای از روش جین استفاده کنی* خنده
بعد بدو بدو رفتن سمت اتاق جیمین کوک هم افتاد دنبالم در قفل بود
ا.ت:جیمینننن. درو باز کنننن*داد
درو باز کرد و من افتادم روش کوک هم افتاد رو من
ا.ت:ایی له شده پاشوو
جیمین:من ک له تر شدممم
کوک پاشد و رفت دمپاییشم برد
جیمین:چ خبرتونه
ا.ت:هیچی ولش کن
بعد رفتمو خودمو انداختم رو تخت جیمینم داشت میرفت پایین ک با حرف من وایستاد
ا.ت:دوس نداشتی با کسی ک عاشقشی ازدواج کنی؟
ویو جیمین
اون خبر نداره ک دارم با کسی ازدواج میکنم ک عاشقشم
جیمین:دیگ این حرفو نزن
ا.ت:ی سوال بود. و توهم باید جواب بدی.
جیمین:منم جوابتو نمیدم
ا.ت:من چوی ا.ت ی سوال ازت پرسیدم و ت. پارک جیمین باید جواب بدی
جیمین:ت دیگ پارک ا.تی. میرم آب بیارم
رفتم و آب آوردم دیدم ا.ت خوابش برده. رفتم و کنارش خوابیدم. ،،،،، ا.ت ت نمیدونی چقد دوست دارم. ولی ت منو مث داداشت میبینی پس بهت نمیگم ک حسم بهت چیه.
بعد از چن مین خوابم برد
ویو ا.ت
ا.ت:پاشوووو جیمینننننننن
جیمین:چیشدهههههههههه
ا.ت:میخوایم بریم خرید. بدوووو همه آماده هستن
جیمین:شتتت. ۵ دیقه ای امادم
رفتم پایین پیش پسرا و همه منتظر جیمین بودیم.
ک بعد از چن مین اومد سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
اول واس پسرا لباس خریدیم و بعد نوبت من شد ۷ نفر نظر. میدادن. یکی میپسندید یکی نمیپسندید کلی لباس پوشیدم دیگ اعصابم خورد شده بود
ا.ت:اصن هرچی جیمین بگه
کوک:چراا¿?
جیمین:چون من شوهرشم
کوک:ایشش
ا.ت:خب چن تا دیگ لباس مونده میپوشم تا ت بگی
(اون لباسی ک قاتل فرستاده بود رو کلا نابود کرد )
چن تا لباس پوشیدم جیمین هیچی نمیگفت و فقط نگاه میکرد منم دیگ حال نداشتم همینجوری میپوشیدم بدون اینکه نگاه کنم چی میپوشم بالاخره آقا پسندش شد
جیمین:این عالیه*👌
لباسا و وسایل رو برداشتیم و رفتیم. خونه
*خونه*
ا.ت:هااااا*خمیازه
ا.ت:خیلی خوابم میاد
تهیونگ:برو بخواب
ا.ت: من رفتم بخوابم. شب بخیر
رفتم تو اتاق کوک و رو تختش دراز کشیدم کم کم داشت خوابم میبرد ک یهو بت صدای داد بیدار شدم
کوک: ت اینجا چیکار میکنی*داد
ا.ت:میخوابم اگ بزاری
کوک:خنگ جان ت الان نامزد داری چن روز دیگ عروسیته اونوقت تو تخت ی مرد دیگ میخوابی
ا.ت:برو بابا
کوک:برو پیش شوهرت
ا.ت:اگ باهام کاری کنه چی*مظلوم
کوک:میری یا خودم ببرمت
یهو دمپاییشو درآورد
ا.ت:میخوای از روش جین استفاده کنی* خنده
بعد بدو بدو رفتن سمت اتاق جیمین کوک هم افتاد دنبالم در قفل بود
ا.ت:جیمینننن. درو باز کنننن*داد
درو باز کرد و من افتادم روش کوک هم افتاد رو من
ا.ت:ایی له شده پاشوو
جیمین:من ک له تر شدممم
کوک پاشد و رفت دمپاییشم برد
جیمین:چ خبرتونه
ا.ت:هیچی ولش کن
بعد رفتمو خودمو انداختم رو تخت جیمینم داشت میرفت پایین ک با حرف من وایستاد
ا.ت:دوس نداشتی با کسی ک عاشقشی ازدواج کنی؟
ویو جیمین
اون خبر نداره ک دارم با کسی ازدواج میکنم ک عاشقشم
جیمین:دیگ این حرفو نزن
ا.ت:ی سوال بود. و توهم باید جواب بدی.
جیمین:منم جوابتو نمیدم
ا.ت:من چوی ا.ت ی سوال ازت پرسیدم و ت. پارک جیمین باید جواب بدی
جیمین:ت دیگ پارک ا.تی. میرم آب بیارم
رفتم و آب آوردم دیدم ا.ت خوابش برده. رفتم و کنارش خوابیدم. ،،،،، ا.ت ت نمیدونی چقد دوست دارم. ولی ت منو مث داداشت میبینی پس بهت نمیگم ک حسم بهت چیه.
بعد از چن مین خوابم برد
۵.۶k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.