ببر وحشی part 13
ا.ت ویو
بعد از چند دقیقه رسیدم عمارت مکس و رفتم جلو و در را زدم .. که بعد از چند دقیقه یه خدمتکار اومد و در را باز کرد ..
خدمتکار : سلام خوش اومدین
ا.ت : سلام ممنون ( و اومد داخل )
خدمتکار: شما خدمتکار جدید هستین درسته
ا.ت : اا بله
ا.ت : من میرم لباسام را بزارم ..
خدمتکار : باشه .. دنبالم بیا تا اتاقت را نشونت بدم
ا.ت : باشه ( و باهم اومدند بالا و خدمتکار اتاقش را نشون داد و بعد از اون با هم اومدند توی اشپزخونه )
ا.ت : راستی .. ارباب مکس کجاست ..
خدمتکار : داخل اتاق کارشه
ا.ت اهاان ..
خدمتکار : عاام ..ارباب دستور دادند که برای شام دوبوکی درست کنیم
ا.ت : .. باشه ( و با خدمتکار شروع کردن به پختن غذا برای شام )
ا.ت ویو
غذا را درست کردیم و میز را چیدیم و بعد از چند مین .. مکس اومد و نشست سر میز و من غذا ها را برداشتم و بردم براش و با دیدن من .. شوکه شد ..
مکس : ا.ت تو اینجا چیکار میکنی ( با تعجب)
ا.ت : ااا .. خب برادرتون یانگ .. بهم گفتن که بیام و خدمتکار اینجا بشم ..
مکس : .. یانگ گفت
ا.ت : بله .. ارباب
مکس : باشه .. میتونی بری
ا.ت : چشم ارباب .. ( و ا.ت رفت )
مکس ویو
برای اینکه داخل عمارت برادرم یانگ احساس راحتی نمیکردم تصمیم گرفتم که بیام .. عمارت خودم .. خب راستش تو این فکر بودم که ا.ت را بیارم اینجا کار کنه اما دیدم انگار یانگ بهش گفته بیاد ... راستش فکر کنم عاشق ا.ت شدم ..
ا.ت ویو
کار ها را کردم و اومدم بالا و سیاهی مطلق
(فردا صبح )
ا.ت ویو
مکس سر میز بود و من با کمک یکی از خدمتکار ها صبحانه را اماده کردم و بردم برای مکس ..
ا.ت : بفرمایید
مکس : ممنون
مکس : راستی ا.ت
ا.ت : ..ب..له
مکس : برای اون شبی که نجاتت دادم .. به نظرم یه تشکر خشک و خالی فایده نداره .. باید یه کاری برام بکنی ..
ا.ت : ..چه ...چه کاری ( استرس )
مکس : به موقش بهت میگم
ا.ت : ..باشه ( و رفت )
ا.ت ویو
یعنی میخواد .. براش چیکار کنم .. اوووف لعنتی
( دو روز بعد )
مکس ویو
امروز قراره برم برای قمار .. برای همین تصمیم گرفتم که ا.ت هم با خودم ببرم .. براش لباس اماده کردم و به خدمتکار گفتم بره بزاره توی اتاقش .. ساعت ۵ بود قرار بود ۷ اونجا باشن برای همین به ا.ت گفتم که بیاد پیشم و بعد از چند مین در را زد و اومد داخل ..
ا.ت ویو
مکس بهم گفت که برم داخل اتاقش برای همین منم رفتم داخل اتاقش و گفتم ..
ا.ت : ااا .. من را کار داشتین ارباب ..
مکس : اره ا.ت .. یادته گفتم برای تشکر بهت گفتم باید برام یه کاری بکنی ..
ا.ت : ا.. ره
مکس : خب من .. میخوام که امشب باهام بیای بار..
ا.ت : چیی ( تعجب)
مکس : امشب باهام بیا بار .. همین .. الانم برو اماده شو هفت باید اونجا باشیم .. نگران لباسم نباش بالا برات آماده کردم
ا.ت : .. با..شه ( و ا.ت از اتاق اومد بیرون)
ا.ت ویو
اصلا دوست نداشتم باهاش بیام بار اما مجبور بودم که باهاش برم ... اومدم بالا و یه دوش چند مینی گرفت و اومدم بیرون و دیدم یه لباس نسبتاً باز روی تختمه .. پوشیدمش و موهام هم خشک کردم و بازشون گذاشتم و بهشون حالت دادم .. و یه ارایش لایت کردم و توی اینه به خودم نگاه کردم .. با اینکه اصلا دلم نمیخواست برم اما مجبورم ... اومدم پایین و دیدم مکس اماده شده .. و انگار منتظر منه ..
مکس : خیلی خوشگل شدی
ا.ت : ممنون بیا بریم
مکس : باشه ( و سوار ماشین شدند و رفتند سمت بار )
تهیونگ ویو
امروز قراره برم بار برای قمار .. برای همین یه لباس مشکی پوشیدم و به موهام حالت دادم و عطرم را زدم و با افرادم اماده شدیم و راه افتادیم سمت بار ... و بعد از چند مین رسیدیم و پیاده شدیم و رفتیم داخل یه چیزی سفارش دادیم و خوردیم .. و وقت ، وقت قمار شد .. به دور بر نگاه کردم و دیدم برادر یانگ مکس هم اومده .. هه .. اما وقتی به کنارش نگاه کردم .. خشکم زد .. اون ا.ت بود .. درست کنار مکس ایستاده بود .. اون پیش این مرتیکه چیکار میکنه .. یکم عصبی شدم که یهو .. رای گیری کردن و اسم من و مکس برای قمار دراومد ..
.... : کیم تهیونگ با لیو مکس ( و اومدند و نشستند سر میز )
ا.ت ویو
رسیدم بار و یه چیزی با مکس خوردیم و موقع قمار شد .. حالا میخوان قمار کنن .. با مکس ایستاده بودم که یهو یکی گفت مکس با تهیونگ .. چی میگه مگه تهیونگ هم اینجاست .. به اطراف نگاه کردم و دیدم تهیونگ نشست و مکس هم روبه روش نشست و من کنار مکس نشستم و موقع موقع شرط بندی شد ..
مکس : اگه بردم باید تمام محمولههای اسلحت را بدی به من
تهیونگ : ( نیشخند ) به همین خیال باش ..
تهیونگ : خب .. منم روی ...
پارت ۱۳ تموم شد ✨
شرط
لایک: ۹۰
کامنت : ۹۰
اسلاید دو لباس ا.ت
اسلاید سه لباس تهیونگ
بعد از چند دقیقه رسیدم عمارت مکس و رفتم جلو و در را زدم .. که بعد از چند دقیقه یه خدمتکار اومد و در را باز کرد ..
خدمتکار : سلام خوش اومدین
ا.ت : سلام ممنون ( و اومد داخل )
خدمتکار: شما خدمتکار جدید هستین درسته
ا.ت : اا بله
ا.ت : من میرم لباسام را بزارم ..
خدمتکار : باشه .. دنبالم بیا تا اتاقت را نشونت بدم
ا.ت : باشه ( و باهم اومدند بالا و خدمتکار اتاقش را نشون داد و بعد از اون با هم اومدند توی اشپزخونه )
ا.ت : راستی .. ارباب مکس کجاست ..
خدمتکار : داخل اتاق کارشه
ا.ت اهاان ..
خدمتکار : عاام ..ارباب دستور دادند که برای شام دوبوکی درست کنیم
ا.ت : .. باشه ( و با خدمتکار شروع کردن به پختن غذا برای شام )
ا.ت ویو
غذا را درست کردیم و میز را چیدیم و بعد از چند مین .. مکس اومد و نشست سر میز و من غذا ها را برداشتم و بردم براش و با دیدن من .. شوکه شد ..
مکس : ا.ت تو اینجا چیکار میکنی ( با تعجب)
ا.ت : ااا .. خب برادرتون یانگ .. بهم گفتن که بیام و خدمتکار اینجا بشم ..
مکس : .. یانگ گفت
ا.ت : بله .. ارباب
مکس : باشه .. میتونی بری
ا.ت : چشم ارباب .. ( و ا.ت رفت )
مکس ویو
برای اینکه داخل عمارت برادرم یانگ احساس راحتی نمیکردم تصمیم گرفتم که بیام .. عمارت خودم .. خب راستش تو این فکر بودم که ا.ت را بیارم اینجا کار کنه اما دیدم انگار یانگ بهش گفته بیاد ... راستش فکر کنم عاشق ا.ت شدم ..
ا.ت ویو
کار ها را کردم و اومدم بالا و سیاهی مطلق
(فردا صبح )
ا.ت ویو
مکس سر میز بود و من با کمک یکی از خدمتکار ها صبحانه را اماده کردم و بردم برای مکس ..
ا.ت : بفرمایید
مکس : ممنون
مکس : راستی ا.ت
ا.ت : ..ب..له
مکس : برای اون شبی که نجاتت دادم .. به نظرم یه تشکر خشک و خالی فایده نداره .. باید یه کاری برام بکنی ..
ا.ت : ..چه ...چه کاری ( استرس )
مکس : به موقش بهت میگم
ا.ت : ..باشه ( و رفت )
ا.ت ویو
یعنی میخواد .. براش چیکار کنم .. اوووف لعنتی
( دو روز بعد )
مکس ویو
امروز قراره برم برای قمار .. برای همین تصمیم گرفتم که ا.ت هم با خودم ببرم .. براش لباس اماده کردم و به خدمتکار گفتم بره بزاره توی اتاقش .. ساعت ۵ بود قرار بود ۷ اونجا باشن برای همین به ا.ت گفتم که بیاد پیشم و بعد از چند مین در را زد و اومد داخل ..
ا.ت ویو
مکس بهم گفت که برم داخل اتاقش برای همین منم رفتم داخل اتاقش و گفتم ..
ا.ت : ااا .. من را کار داشتین ارباب ..
مکس : اره ا.ت .. یادته گفتم برای تشکر بهت گفتم باید برام یه کاری بکنی ..
ا.ت : ا.. ره
مکس : خب من .. میخوام که امشب باهام بیای بار..
ا.ت : چیی ( تعجب)
مکس : امشب باهام بیا بار .. همین .. الانم برو اماده شو هفت باید اونجا باشیم .. نگران لباسم نباش بالا برات آماده کردم
ا.ت : .. با..شه ( و ا.ت از اتاق اومد بیرون)
ا.ت ویو
اصلا دوست نداشتم باهاش بیام بار اما مجبور بودم که باهاش برم ... اومدم بالا و یه دوش چند مینی گرفت و اومدم بیرون و دیدم یه لباس نسبتاً باز روی تختمه .. پوشیدمش و موهام هم خشک کردم و بازشون گذاشتم و بهشون حالت دادم .. و یه ارایش لایت کردم و توی اینه به خودم نگاه کردم .. با اینکه اصلا دلم نمیخواست برم اما مجبورم ... اومدم پایین و دیدم مکس اماده شده .. و انگار منتظر منه ..
مکس : خیلی خوشگل شدی
ا.ت : ممنون بیا بریم
مکس : باشه ( و سوار ماشین شدند و رفتند سمت بار )
تهیونگ ویو
امروز قراره برم بار برای قمار .. برای همین یه لباس مشکی پوشیدم و به موهام حالت دادم و عطرم را زدم و با افرادم اماده شدیم و راه افتادیم سمت بار ... و بعد از چند مین رسیدیم و پیاده شدیم و رفتیم داخل یه چیزی سفارش دادیم و خوردیم .. و وقت ، وقت قمار شد .. به دور بر نگاه کردم و دیدم برادر یانگ مکس هم اومده .. هه .. اما وقتی به کنارش نگاه کردم .. خشکم زد .. اون ا.ت بود .. درست کنار مکس ایستاده بود .. اون پیش این مرتیکه چیکار میکنه .. یکم عصبی شدم که یهو .. رای گیری کردن و اسم من و مکس برای قمار دراومد ..
.... : کیم تهیونگ با لیو مکس ( و اومدند و نشستند سر میز )
ا.ت ویو
رسیدم بار و یه چیزی با مکس خوردیم و موقع قمار شد .. حالا میخوان قمار کنن .. با مکس ایستاده بودم که یهو یکی گفت مکس با تهیونگ .. چی میگه مگه تهیونگ هم اینجاست .. به اطراف نگاه کردم و دیدم تهیونگ نشست و مکس هم روبه روش نشست و من کنار مکس نشستم و موقع موقع شرط بندی شد ..
مکس : اگه بردم باید تمام محمولههای اسلحت را بدی به من
تهیونگ : ( نیشخند ) به همین خیال باش ..
تهیونگ : خب .. منم روی ...
پارت ۱۳ تموم شد ✨
شرط
لایک: ۹۰
کامنت : ۹۰
اسلاید دو لباس ا.ت
اسلاید سه لباس تهیونگ
۴۱.۹k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.