پارت18
بغلم کردو سرمو. گذاشت رویه سینش<br>
پرش زمانی<br>
ساعت2 بود <br>
کوک خوابه خواب بودم<br>
اروم از تو بغلش در اومدم رفتم پایین اب بخورم<br>
که دوباره صدایه داد کوک بلند شد<br>
بدو بدو با یه لیوان اب رفتم سمت کوک<br>
دیدم تو خواب داره گریه میکنه<br>
اروم بغلش کردم<br>
+کوک چشاتو باز کن منو نگا کن اروم باش هیچی نیست خوابه<br>
هیسس<br>
اروم چشاشو باز کرد<br>
فهمید بغله منه <br>
زد زیر گریه<br>
اروم سرشو میمالیدم<br>
+هیسس اروم باشش<br>
هیچی نیست من پیشتم<br>
کوک بعد از چند دقیقه گریش قطع شد<br>
سرشو گذاشت<br>
تویه گردنم<br>
اروم مثل بچه ها ک بعد از گریه کردن میخوابن<br>
اروم چشم هاشو بست<br>
دستاشو گرفتم تویه دستم<br>
بغضم گرفت<br>
حال روحیش افتضاحه<br>
اروم سرشو بوس کردم<br>
دستشم بوس کردم<br>
کمرشو براش میمالیدم<br>
خوابم نمیبرد<br>
چون دلم واسش داشت تیکه تیکه میشد<br>
نفسش کنار گوشم یه ارامش خاصی بهم میداد اما<br>
بیشتر باعث میشد اشکم در بیاد<br>
اروم دستاشو براش مالیدم<br>
خودشو بیشتر چسبوند بهم<br>
و یه بوسه به گردنم زد<br>
اروم گفت: اوم<br>
روش پتو انداختم<br>
مثل بچه یه ساله ها خوابیده بود<br>
یک ساعت بعد<br>
بازم کابوس دیدو همون اتفاق<br>
بعد از این ک اروم شد<br>
و دوباره تویه بغلم خوابش برد<br>
زدم زیر گریه اروم گریه میکردم <br>
کی میخواست حالش خوب شه؟ <br>
کی میخواست دیگه گریه نکنه؟ <br>
نمیدونم<br>
کوک دستش رویه پام بود<br>
سرشو رو فرو برده بود تویه گردنم<br>
وسط پاهاش نشسته بود<br>
خوابش برده بود<br>
نیم ساعت بعد اروم چشاشو باز کرد<br>
بوسه ای به گردنم زد<br>
سرشو از تو گردنم در اورد<br>
دید چشام باد کرده<br>
اروم چشاشو مالید<br>
_گریه کردی چاگیا؟ <br>
+... <br>
_چیزی شده؟ چیزی میخوای؟ بگو بهم<br>
+... <br>
_بیبیه من<br>
خودشو چسبوند بهم دستشو گذاشت رویه صورتم<br>
_بهم بگو چیشده اخه من نگران میشم چرا گریه کردی؟ من اذیتت میکنم؟ اره؟ <br>
+نه.. <br>
_خب چیشده قشنگم<br>
+هیچی<br>
_چرا گریه کردی<br>
+دلم گرفته بود<br>
_چرا<br>
+اهه کوک چقدر سوال میپرسی بسته دیگ! <br>
_ببخشید! اخه نگرانت شدم<br>
اروم گوشه لبمو بوسید<br>
سرمو نوازش کرد<br>
اروم گفت؛ کیوتم نمیگی چیشده<br>
بهش چشم قره رفتم<br>
بعد نگاهش کردم<br>
دیدم داره مظلوم نگاهی بهم میکنه<br>
_میخوای بهت یچی بدم بخوری کیوتم؟ <br>
+نه<br>
_میخوای بیای بغلم؟ <br>
+نه<br>
دیگه هیچب نگفت<br>
و فقد نگاهم کرد<br>
بعد از چند دقیقه<br>
بوسه ای به گوشه لبم زدو رفت پایین تا قرصش رو بخوره<br>
اومد بالا دید من تکیه دادم به تاج تخت سرم رویه زانوهامه و دارم گریه میکنم<br>
_تهیونگ پسرم چیشدهه؟ <br>
اومد سمتم<br>
اروم منو وسط پاهاش قرار داد<br>
سرمو بوسید<br>
_منو نگاه کن چیزی شده؟ ببینمت اخه چیشده بگو بهم<br>
سرمو از رویه زانوهام برداشتم <br>
دید دارم گریه میکنم<br>
ادامه دارد...
پرش زمانی<br>
ساعت2 بود <br>
کوک خوابه خواب بودم<br>
اروم از تو بغلش در اومدم رفتم پایین اب بخورم<br>
که دوباره صدایه داد کوک بلند شد<br>
بدو بدو با یه لیوان اب رفتم سمت کوک<br>
دیدم تو خواب داره گریه میکنه<br>
اروم بغلش کردم<br>
+کوک چشاتو باز کن منو نگا کن اروم باش هیچی نیست خوابه<br>
هیسس<br>
اروم چشاشو باز کرد<br>
فهمید بغله منه <br>
زد زیر گریه<br>
اروم سرشو میمالیدم<br>
+هیسس اروم باشش<br>
هیچی نیست من پیشتم<br>
کوک بعد از چند دقیقه گریش قطع شد<br>
سرشو گذاشت<br>
تویه گردنم<br>
اروم مثل بچه ها ک بعد از گریه کردن میخوابن<br>
اروم چشم هاشو بست<br>
دستاشو گرفتم تویه دستم<br>
بغضم گرفت<br>
حال روحیش افتضاحه<br>
اروم سرشو بوس کردم<br>
دستشم بوس کردم<br>
کمرشو براش میمالیدم<br>
خوابم نمیبرد<br>
چون دلم واسش داشت تیکه تیکه میشد<br>
نفسش کنار گوشم یه ارامش خاصی بهم میداد اما<br>
بیشتر باعث میشد اشکم در بیاد<br>
اروم دستاشو براش مالیدم<br>
خودشو بیشتر چسبوند بهم<br>
و یه بوسه به گردنم زد<br>
اروم گفت: اوم<br>
روش پتو انداختم<br>
مثل بچه یه ساله ها خوابیده بود<br>
یک ساعت بعد<br>
بازم کابوس دیدو همون اتفاق<br>
بعد از این ک اروم شد<br>
و دوباره تویه بغلم خوابش برد<br>
زدم زیر گریه اروم گریه میکردم <br>
کی میخواست حالش خوب شه؟ <br>
کی میخواست دیگه گریه نکنه؟ <br>
نمیدونم<br>
کوک دستش رویه پام بود<br>
سرشو رو فرو برده بود تویه گردنم<br>
وسط پاهاش نشسته بود<br>
خوابش برده بود<br>
نیم ساعت بعد اروم چشاشو باز کرد<br>
بوسه ای به گردنم زد<br>
سرشو از تو گردنم در اورد<br>
دید چشام باد کرده<br>
اروم چشاشو مالید<br>
_گریه کردی چاگیا؟ <br>
+... <br>
_چیزی شده؟ چیزی میخوای؟ بگو بهم<br>
+... <br>
_بیبیه من<br>
خودشو چسبوند بهم دستشو گذاشت رویه صورتم<br>
_بهم بگو چیشده اخه من نگران میشم چرا گریه کردی؟ من اذیتت میکنم؟ اره؟ <br>
+نه.. <br>
_خب چیشده قشنگم<br>
+هیچی<br>
_چرا گریه کردی<br>
+دلم گرفته بود<br>
_چرا<br>
+اهه کوک چقدر سوال میپرسی بسته دیگ! <br>
_ببخشید! اخه نگرانت شدم<br>
اروم گوشه لبمو بوسید<br>
سرمو نوازش کرد<br>
اروم گفت؛ کیوتم نمیگی چیشده<br>
بهش چشم قره رفتم<br>
بعد نگاهش کردم<br>
دیدم داره مظلوم نگاهی بهم میکنه<br>
_میخوای بهت یچی بدم بخوری کیوتم؟ <br>
+نه<br>
_میخوای بیای بغلم؟ <br>
+نه<br>
دیگه هیچب نگفت<br>
و فقد نگاهم کرد<br>
بعد از چند دقیقه<br>
بوسه ای به گوشه لبم زدو رفت پایین تا قرصش رو بخوره<br>
اومد بالا دید من تکیه دادم به تاج تخت سرم رویه زانوهامه و دارم گریه میکنم<br>
_تهیونگ پسرم چیشدهه؟ <br>
اومد سمتم<br>
اروم منو وسط پاهاش قرار داد<br>
سرمو بوسید<br>
_منو نگاه کن چیزی شده؟ ببینمت اخه چیشده بگو بهم<br>
سرمو از رویه زانوهام برداشتم <br>
دید دارم گریه میکنم<br>
ادامه دارد...
۸.۳k
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.