night music"p7"
•ساعت ۲:۳۰ بعد از ظهر•
ویلیام از صندلی بلند میشه روبه پنجره اتاقش میکنه.
نگاهی به ساعت مچی که از برند رولکس مایل به نقره-طلایی بود انداخت چند ثانیه دور مچش چرخوند بعد انداخت تو جیب چپش.
رفت به سمت میزش و صدای تلفنی که روی میز بود به صدا درآورد
~الک...آقای هان لطفاً برنامه های که امروز باید انجام بدمو برام بیار
ویلیام بعد حرفش روی صندلی میشینه نفس عمیقی میکشه دوتا دستاشو بهم قفل می کنه
•بعد چند دقیقه•
ویلیام از ترس صدای در که الکس به پشت اون میزنه از جا میپره
'ببخشید... چیشد چرا ترسیدی؟ دوباره تو فکر بودی؟
~عاا ..نه چیزی نیست بیا تو
'من که تورو میشناسم چرا دروغ میگی هر موقع تنهایی میری تو فکر.
~الکس بسه.
'باش.
~برنامه امروزم چیه؟
'خب امروز ساعت ۳ با اقای جیمز کلارک قرار دارین
~اون دیگه کیه
'همونی که اصرار داشت با هلدینگ ما قرار داد ببنده.
~اها، خب ی رستوران رزرو کن ماشینم آماده کن اومدم همه چی اوکی باشه
'کجا؟
~به تو چه....میرم آماده شم دیگه
'گمشو، مرتیکه.....
ویلیام خنده ریزی میکنه از اتاق خارج میشه
•الکس درحال گشتن رستوران•
'این عالیه...
~اوک من آمادم بریم
الکس باصدای ویلیام نگاهی بهش میندازه
'اوه پسر، چه جذاب شدی،
~بودم خنگ
الکس و ویلیام از هلدینگ خارج میشن مردی که کنار ماشین بود برای ویلیام سری هم میکنه در ماشین رو باز میکنه.
با نشستن ویلیام پشت ماشین مرد در رو میبنده الکس هم جلو ماشین میشنه حرکت میکنن.
------------------------------------
پارت بعد: @iaamaw277
ویلیام از صندلی بلند میشه روبه پنجره اتاقش میکنه.
نگاهی به ساعت مچی که از برند رولکس مایل به نقره-طلایی بود انداخت چند ثانیه دور مچش چرخوند بعد انداخت تو جیب چپش.
رفت به سمت میزش و صدای تلفنی که روی میز بود به صدا درآورد
~الک...آقای هان لطفاً برنامه های که امروز باید انجام بدمو برام بیار
ویلیام بعد حرفش روی صندلی میشینه نفس عمیقی میکشه دوتا دستاشو بهم قفل می کنه
•بعد چند دقیقه•
ویلیام از ترس صدای در که الکس به پشت اون میزنه از جا میپره
'ببخشید... چیشد چرا ترسیدی؟ دوباره تو فکر بودی؟
~عاا ..نه چیزی نیست بیا تو
'من که تورو میشناسم چرا دروغ میگی هر موقع تنهایی میری تو فکر.
~الکس بسه.
'باش.
~برنامه امروزم چیه؟
'خب امروز ساعت ۳ با اقای جیمز کلارک قرار دارین
~اون دیگه کیه
'همونی که اصرار داشت با هلدینگ ما قرار داد ببنده.
~اها، خب ی رستوران رزرو کن ماشینم آماده کن اومدم همه چی اوکی باشه
'کجا؟
~به تو چه....میرم آماده شم دیگه
'گمشو، مرتیکه.....
ویلیام خنده ریزی میکنه از اتاق خارج میشه
•الکس درحال گشتن رستوران•
'این عالیه...
~اوک من آمادم بریم
الکس باصدای ویلیام نگاهی بهش میندازه
'اوه پسر، چه جذاب شدی،
~بودم خنگ
الکس و ویلیام از هلدینگ خارج میشن مردی که کنار ماشین بود برای ویلیام سری هم میکنه در ماشین رو باز میکنه.
با نشستن ویلیام پشت ماشین مرد در رو میبنده الکس هم جلو ماشین میشنه حرکت میکنن.
------------------------------------
پارت بعد: @iaamaw277
۶۲۲
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.