پسر داییم انقد ترسو از شوخی بهش میگم(وقتی همجا تاریک باشه
پسر داییم انقد ترسو از شوخی بهش میگم(وقتی همجا تاریک باشه و نصف شب باشه )
پشته سرت روح مادر بزرگه (هم سن منه) همچین ترس میخوره میره زیر پتو قایم میشه انقد میخندم بهش
اما جن دیده حتی میگه که جن از کنارش رد شده خونه مادربزرگم آپارتمانی عه اونجا قبلا یه کارگاه خیاطی بوده که اونایی که اونجا نگهبان بودن شبا صدای ترسناک میشنیدن و همشون از اونجا فرار کردن الان آپارتمان درسش کردن اما هنوز اونجا همون صدا میاد مادر بزرگم همیشه تنها بود خاله هام میرفتن سرکار مادربزرگم میگفت که از اتاقا صدا میومد یه چیز سیاه قد بلند رفت تو اتاق مامان بزرگم میترسید همیشه ....
منو و دختر داییم خونه ی مادربزرگمون بودیم نصف شب بود همه خواب بودن رفته بودیم زیر پتو گوشیش روشن کرد کنسرت بی تی اس نشون میداد منم همون موقع آرمی شدم این برای۳ سال پیشه داشتیم میدیدیم که دختر داییم پرید روم😂😂 گفتم از روی من بلندشو گفت بخدا یه چیزی محکم زد به پام فکر تویی اما دیدم پای تو نیست ترسیدم پریدم
😂😂😂😂😂
پشته سرت روح مادر بزرگه (هم سن منه) همچین ترس میخوره میره زیر پتو قایم میشه انقد میخندم بهش
اما جن دیده حتی میگه که جن از کنارش رد شده خونه مادربزرگم آپارتمانی عه اونجا قبلا یه کارگاه خیاطی بوده که اونایی که اونجا نگهبان بودن شبا صدای ترسناک میشنیدن و همشون از اونجا فرار کردن الان آپارتمان درسش کردن اما هنوز اونجا همون صدا میاد مادر بزرگم همیشه تنها بود خاله هام میرفتن سرکار مادربزرگم میگفت که از اتاقا صدا میومد یه چیز سیاه قد بلند رفت تو اتاق مامان بزرگم میترسید همیشه ....
منو و دختر داییم خونه ی مادربزرگمون بودیم نصف شب بود همه خواب بودن رفته بودیم زیر پتو گوشیش روشن کرد کنسرت بی تی اس نشون میداد منم همون موقع آرمی شدم این برای۳ سال پیشه داشتیم میدیدیم که دختر داییم پرید روم😂😂 گفتم از روی من بلندشو گفت بخدا یه چیزی محکم زد به پام فکر تویی اما دیدم پای تو نیست ترسیدم پریدم
😂😂😂😂😂
۲.۹k
۱۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.