«When he was your friend's brother»
«When he was your friend's brother»
«part_³⁰_آخر»
شب
ات ویو جونگکوک خواب بود خوابش سنگین بود میخواستم فرار کنم... آره من حرفش و باور نکردم چون با چشمای خودم دیدم رفتم و یه لباس پوشیدم(اسلاید بعد) ساک آوردم و لباس هام و جمع کردم زنگ زدم به تهیونگ و رفتم یه جای خلوت و جواب داد
تهیونگ: الو
ات: تهیونگ منم ات
تهیونگ: بله
ات: به کمکت نیاز دارم میخوام فرار کنم
تهیونگ: چییی... چرا
ات: وقت ندارم فقط بگو کمکم میکنی یا نه
تهیونگ: چرا
ات: توضیح میدم
تهیونگ: باش
ات: بیلیط گرفتم واسه پرواز به فرانسه
تهیونگ: باش میام دنبالت
ات: فقط سری وقت ندارسم اگه جونگکوک بیدار شه منو میکشه
تهیونگ: باش الان میام
قطع کردم رفتم و به برگه آوردم و شروع کردم به نوشتن
«سلام
وقتی تو داری این و میخونی من از اینجا رفتم
راستش جونگکوک تمام این خاطرات و وقتایی که باهات گذروندم بهترین روز ها و احظه ها واسم تو دنیا بود همیشه فکر می کردم عشقمون اینقدر زیاده که به هیچکس دیگه ای فکر نمیکنی وای از وقتی باها سرد شده بودی بهت شک کردم که واقعی بود وقتی دیروز تورو تو اون موقعیت دیدم که داشتی اون و میبوسیدی من واقعا شکستم و اصلا دنبالم نگرد نمیتونی منو پیدا کنی و اینکه فقط خواستم بگم مادر خوبی برای بچت میشم»
(پایان فصل 1)
امید وارم خوشتون اومده باشه
فصل دوم و میزارم به زودی
«part_³⁰_آخر»
شب
ات ویو جونگکوک خواب بود خوابش سنگین بود میخواستم فرار کنم... آره من حرفش و باور نکردم چون با چشمای خودم دیدم رفتم و یه لباس پوشیدم(اسلاید بعد) ساک آوردم و لباس هام و جمع کردم زنگ زدم به تهیونگ و رفتم یه جای خلوت و جواب داد
تهیونگ: الو
ات: تهیونگ منم ات
تهیونگ: بله
ات: به کمکت نیاز دارم میخوام فرار کنم
تهیونگ: چییی... چرا
ات: وقت ندارم فقط بگو کمکم میکنی یا نه
تهیونگ: چرا
ات: توضیح میدم
تهیونگ: باش
ات: بیلیط گرفتم واسه پرواز به فرانسه
تهیونگ: باش میام دنبالت
ات: فقط سری وقت ندارسم اگه جونگکوک بیدار شه منو میکشه
تهیونگ: باش الان میام
قطع کردم رفتم و به برگه آوردم و شروع کردم به نوشتن
«سلام
وقتی تو داری این و میخونی من از اینجا رفتم
راستش جونگکوک تمام این خاطرات و وقتایی که باهات گذروندم بهترین روز ها و احظه ها واسم تو دنیا بود همیشه فکر می کردم عشقمون اینقدر زیاده که به هیچکس دیگه ای فکر نمیکنی وای از وقتی باها سرد شده بودی بهت شک کردم که واقعی بود وقتی دیروز تورو تو اون موقعیت دیدم که داشتی اون و میبوسیدی من واقعا شکستم و اصلا دنبالم نگرد نمیتونی منو پیدا کنی و اینکه فقط خواستم بگم مادر خوبی برای بچت میشم»
(پایان فصل 1)
امید وارم خوشتون اومده باشه
فصل دوم و میزارم به زودی
۱۷.۸k
۲۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.