زندگی رویایی فصل ۲ p3
سهیل :عروس رفته گل بیاره کللللل
برای بار دوم میگم عروس وکیلن
شایان:عروس رفته گلاب بیاره
برای بار سوم میگم عروس وکیلن
ا/ت: معلومه کههههههههههه ارههههه
داماد وکیلن:
آرمان:بلهههه
بعدش همو بوسیدم
چند ماه از ازدواج مون گذشت بابام خونه کانادت برامون خرید تو تهران با بچه ها ویدیو میگرفتیم که شرکت برنامه نویسیم تو شعبه جدیدشون منو میخواستن که برم کانادا یک ماه فرصت داشتم پس رفتیم ترکیه که بریم پیش مامانم اینا
ساعت ۵ عصر ترکیه
رفتیم خونه و در زدیم و آریا در باز کرد و همه سیاه پوش بودن
ا/ت:چی شده
مامان:مهدی خودشو کشت دیشب
ا/ت:چیییییییییی
و از حال رفتم
ویو آرمان:
دیدم ا/ت بیهوشه سریع بلندش کردم و با کمک آریا گذاشتمش تو اتاق
آرمان:چرا مرد
آریا: چیزی به ما نگفت ولی امشب قرار بریم کل خونه رو بگردیم چیزی پیدا میکنیم مهدی دوست صمیمی ا/ت براش سخته پس مراقبش باش
آرمان:اوک
کوثر آمد تو اتاق نشکونم گرفت از خواب بیدارم کرد
کوثر:اجییی بلند شو آب قند بخور
ا/ت:اون رفیقم بوددددد
کوثر:رفیق ما هم بود ولی یه چیزی برای تو گذاشت پیش من بهت بدم و فقط منو تو باید بخونیم
نامه رو بهم داد باز کردیم
کوثر:این خونشه پس تو خونه ای امشب قرار بود بریم خونه رو بگردیم
ا/ت:منم میام
لباس پوشیدیم و آرمان آمد تو
آرمان:شرکت بهت پیام داده کاراتو میخواد من میفرستم تو برو
ا/ت: عاشقتم
رفتیم تو ماشین و رسیدیم تو خونه من بودیم کوثر آریا
رفتیم در باز کردیم و رفتیم تو سریع رفتیم اتاق کار کشو سوم باز کردیم نامه بود و همه هدیه هامون یه نامه بود بازش کردیم
*عشق زندگیم سلام شاید وقتی این نامم رو بخونی من نیستم ولی از ازدواج تو تصمیم به خودکشی کردم و عاشقت بودم هستم ولی ایشالله زندگی خوبی داشته باشی عاشق تو: مهدی *
از گریه داشتم از حال میرفتم
کوثر:من اگر میدونستم میگفتم بهتون
ا/ت:یعنی تقصیر کنه مهدی مرددددد:(((((
کوثر:تو نباید خودتو سرزنش کنی
برای این نبودم چون اصلا حمایت نمیکنیذ اگر دوست ندارید نزارم
برای بار دوم میگم عروس وکیلن
شایان:عروس رفته گلاب بیاره
برای بار سوم میگم عروس وکیلن
ا/ت: معلومه کههههههههههه ارههههه
داماد وکیلن:
آرمان:بلهههه
بعدش همو بوسیدم
چند ماه از ازدواج مون گذشت بابام خونه کانادت برامون خرید تو تهران با بچه ها ویدیو میگرفتیم که شرکت برنامه نویسیم تو شعبه جدیدشون منو میخواستن که برم کانادا یک ماه فرصت داشتم پس رفتیم ترکیه که بریم پیش مامانم اینا
ساعت ۵ عصر ترکیه
رفتیم خونه و در زدیم و آریا در باز کرد و همه سیاه پوش بودن
ا/ت:چی شده
مامان:مهدی خودشو کشت دیشب
ا/ت:چیییییییییی
و از حال رفتم
ویو آرمان:
دیدم ا/ت بیهوشه سریع بلندش کردم و با کمک آریا گذاشتمش تو اتاق
آرمان:چرا مرد
آریا: چیزی به ما نگفت ولی امشب قرار بریم کل خونه رو بگردیم چیزی پیدا میکنیم مهدی دوست صمیمی ا/ت براش سخته پس مراقبش باش
آرمان:اوک
کوثر آمد تو اتاق نشکونم گرفت از خواب بیدارم کرد
کوثر:اجییی بلند شو آب قند بخور
ا/ت:اون رفیقم بوددددد
کوثر:رفیق ما هم بود ولی یه چیزی برای تو گذاشت پیش من بهت بدم و فقط منو تو باید بخونیم
نامه رو بهم داد باز کردیم
کوثر:این خونشه پس تو خونه ای امشب قرار بود بریم خونه رو بگردیم
ا/ت:منم میام
لباس پوشیدیم و آرمان آمد تو
آرمان:شرکت بهت پیام داده کاراتو میخواد من میفرستم تو برو
ا/ت: عاشقتم
رفتیم تو ماشین و رسیدیم تو خونه من بودیم کوثر آریا
رفتیم در باز کردیم و رفتیم تو سریع رفتیم اتاق کار کشو سوم باز کردیم نامه بود و همه هدیه هامون یه نامه بود بازش کردیم
*عشق زندگیم سلام شاید وقتی این نامم رو بخونی من نیستم ولی از ازدواج تو تصمیم به خودکشی کردم و عاشقت بودم هستم ولی ایشالله زندگی خوبی داشته باشی عاشق تو: مهدی *
از گریه داشتم از حال میرفتم
کوثر:من اگر میدونستم میگفتم بهتون
ا/ت:یعنی تقصیر کنه مهدی مرددددد:(((((
کوثر:تو نباید خودتو سرزنش کنی
برای این نبودم چون اصلا حمایت نمیکنیذ اگر دوست ندارید نزارم
۳.۳k
۰۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.