خواب رویایی پارت هفتم ❤
ما موندیم و سوالای سون و ههجه دوست پسر سون اسمش مینهو هست و ههجه لین که بماند چقدر این دوتا بشر خندیدن به ما ها و جوابامون بعد از اینکه حسابی ازمون اعتراف کردن تازه یادشون افتاد باید بهمون توی کارایی بهمون کمک کنن باید هرچه زودتر کارا راست و ریس میشد تا تموم کردن پروژمون که جز دوصفحه ای نمونده بود و حفظ کردنشون و اون چهارتا منگل رفتن تا لباسایی که از قبل سفارش داده بودیم رو برامون بیارن چون ما بخاطر اون دوتا غولتنشایی که آقایون جئون و کیم جلوی در گذاشته بودن حق بیرون رفتن نداشتیم پروژه تموم شد تمرین صحبتامون تموم شد و ۱روز دیگه یعنی فردا روز مسابقس و اینم نگم که توی این یه هفته تقریبا نزدیک به ۱۰۰ شماره ی مختلف که صاحباشون جز کوکی و تهته بودن چقدررر زنگ و پیام میدادن زنگ میزدن که دیگه عادت کرده بودیم میدونستیم خودشونن جواب نمیدادیم توی پیامایی که باز میکردیم هردقیقه تهدید میکردن که بهتره با پاهای خودتون برگردین اونوقت سعی میکنیم کگتر بهتون سخت بگیریم و ماهم لجباز مثه چی اول این ایموجیه😂😂 بعدشم میگفتیم تو خوابتون ببینین...
از زبان کوک و تهته
بعد از اینکه پشت پنجره اون دوتا مثل چی زل زدن به منگلا(دوستامون منظورشه..نمیدونن کین😂 حسودی میکنن)هیونگ نامجون زنگ زد که گفت سریع باید خودمون رو برسونیم به کمپانی بعد از اخطار دادن راهی کمپانی شدیم که از قراره معلوم قرار توی مسابقهی خیلی مهمی به عنوان مهمان شرکت کنیم دوتا بادیگاردایی که دم خوابگاهشون بودن بهمون آمار میدادن که اون دوتا اصلا بیرون نیومدن ولی این چهارتا منگلا نقریبا هرروز میرن پیششون از اونجایی که این دوتا شیطون لجباز دمه پنجره خیلی ناز نگاه اون چهارتا کردن یه حسی بهمون میگفت نکنه این دوتا میمون(لین و لینهو😂)دوست پسراشونن و اون دوتا دختره چمیدونم شاید همکلاسی باشن اما تاحالا جز رفت و آمدشون مورد مشکوکی ندیده بودیم خودمون که هرچی زنگ میزدیم و پیام میدادیم جواب نمیدادن تماسها با شماره هایی که واسه دودقیقه میگرفتیم و از اونجایی که بعلههه اون دوتا شیطون خیلی باهوشن متوجه بودن جواب تلفنارو نمیدادن و تمام پیام هارو با استیکر های خنده جواب میدادن به نوعی خفمون میکردن بعدشم بلاک ماهم سیمکارتارو میشکوندیم
کوکی:تهیونگ میگم نکنه اینجا در پشتی چیزی باشه ما ازش بیخبر باشیم در رفته باشن.. پاشون رو یه هفته حتی یه قدم بیرون از خوابگاه که سهله تو حیاطم نزاشتن که بادیگاردا ببیننشون
تهته: تحقیق کردم راجبشون اولا اینکه توی اون مسابقهای که ما قراره بریم اوناهم شرکت کنندشون هستن و در ضمن در پستی که داره ولی اونجارو هم بادیگارد گذاشتم خیالت جمع..
ببخشید اگر بده ❤
از زبان کوک و تهته
بعد از اینکه پشت پنجره اون دوتا مثل چی زل زدن به منگلا(دوستامون منظورشه..نمیدونن کین😂 حسودی میکنن)هیونگ نامجون زنگ زد که گفت سریع باید خودمون رو برسونیم به کمپانی بعد از اخطار دادن راهی کمپانی شدیم که از قراره معلوم قرار توی مسابقهی خیلی مهمی به عنوان مهمان شرکت کنیم دوتا بادیگاردایی که دم خوابگاهشون بودن بهمون آمار میدادن که اون دوتا اصلا بیرون نیومدن ولی این چهارتا منگلا نقریبا هرروز میرن پیششون از اونجایی که این دوتا شیطون لجباز دمه پنجره خیلی ناز نگاه اون چهارتا کردن یه حسی بهمون میگفت نکنه این دوتا میمون(لین و لینهو😂)دوست پسراشونن و اون دوتا دختره چمیدونم شاید همکلاسی باشن اما تاحالا جز رفت و آمدشون مورد مشکوکی ندیده بودیم خودمون که هرچی زنگ میزدیم و پیام میدادیم جواب نمیدادن تماسها با شماره هایی که واسه دودقیقه میگرفتیم و از اونجایی که بعلههه اون دوتا شیطون خیلی باهوشن متوجه بودن جواب تلفنارو نمیدادن و تمام پیام هارو با استیکر های خنده جواب میدادن به نوعی خفمون میکردن بعدشم بلاک ماهم سیمکارتارو میشکوندیم
کوکی:تهیونگ میگم نکنه اینجا در پشتی چیزی باشه ما ازش بیخبر باشیم در رفته باشن.. پاشون رو یه هفته حتی یه قدم بیرون از خوابگاه که سهله تو حیاطم نزاشتن که بادیگاردا ببیننشون
تهته: تحقیق کردم راجبشون اولا اینکه توی اون مسابقهای که ما قراره بریم اوناهم شرکت کنندشون هستن و در ضمن در پستی که داره ولی اونجارو هم بادیگارد گذاشتم خیالت جمع..
ببخشید اگر بده ❤
۱۶.۸k
۲۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.