part3
(اسلاید دوم عمارتیه که ته به ارث برده
اسلاید سوم ظاهر ا/ت)
از زبان ته•
صبح با صدای ساعت کوکی بیدار شدم، رفتم دستشویی و کارای لازم رو انجام دادم و اومدم بیرون و یه کت و شلوار مشکی ساده پوشیدم و اسناد عمارت رو برداشتم و از خونه زدم بیرون
تو راه به صاحب خونه ام زنگ زدم و گفتم بیاد املاکی، وقتی رسیدم هنوز نرسیده بود، شروع کردم راجب عمارت با املاکی صحبت کردن
ته: خب اقای وو من دیشب به طرز شکه کننده و ناگهانی از اینکه مالک یک عمارت قدیمی هستم مطلع شدم و تصمیم دارم بفروشمش اما تا اون زمان خودم میخوام اونجا بمونم، ازتون میخوام برای فروش به افرادی که میدونید ممکنه بخوانش بگید
اقای وو: البته خوشحال میشم کمکتون کنم
ته: ممنونم
صاحب خونه ام خانم گو رسیدن
ته: سلام خانم گو
خانم گو: سلام
اقای وو: خب بیایید سریع تر کارمون رو انجام بدیم....
پرش به بعد از فسق قرارداد ته و خانم گو•
خب حالا باید برم به یه شرکت حمل و نقلی و وسایل خونمو به اون عمارت داغون ببرم قرار امروز کلی خسته شم
راه افتادم و همه کارام رو انجام دادم
چند ساعت گذشت که کارا تموم شد و حدودا ساعت پنج بعد از ظهر بود، رفتم ماشینمو از تعمیرگاه گرفتم رفتم به عمارت
هوا داشت تاریک میشد ولی از قبل فکرشو کرده بودم رو درختای خشک اطرافش رو پر از ریسه کرده بودم که هم یکم قشنگ بشه هم نورانی
رفتم تو و خواستم رو مبل خاک گرفته و قدیمی ای که اونجا بود بشینم که انگار یکی اونو از زیر پام کشید عقب و خوردم زمین
شاید توهم زده باشم ولی صدای خنده ی تمسخر امیز یه دختر میومد گرچه به جز من کسی اونجا نبود، سرمو تکون دادم و بلند شدم و رفتم تو اتاقی که واسه خودم از قبل اماده کرده بودم شروع کردم در اوردن لباسام بدبختانه کتم پاره شده بود این اصلا خبر خوبی نبود
داشتم به خریدن یه کت نو فکر میکردم که یه صدایی شنیدم که میگفت « واوو چه مرد جذابی » ناخداگاه ازش تشکر کردم و بعد به خودم گفتم توهمی شدم که دوباره همون صدا گفت « نه توهمی نشدی » سریع برگشتم پشت سرمو نگاه کردم
با چیزی که دیدم پشمام ریخت، یه دختر با موهای مشکی و لباس سفید بلند و ساده که به طور محو میشد پشتشو دید
ا/ت: البته همینطور که تو جذابی منم خیلی خوشگلما... راستی تو کی ای اومدی تو عمارت من؟
این دیگه چه کوفتیهههههه؟
••••••••••••••••••••••••
هم اکنون پارت سوم رو تقدیمتون میکنمممم چقد من خوبم میون امتحانا پارت دادم 🙂🤌🏻
حالا لایک کن و کامنت بزار برام 🥲✨
اسلاید سوم ظاهر ا/ت)
از زبان ته•
صبح با صدای ساعت کوکی بیدار شدم، رفتم دستشویی و کارای لازم رو انجام دادم و اومدم بیرون و یه کت و شلوار مشکی ساده پوشیدم و اسناد عمارت رو برداشتم و از خونه زدم بیرون
تو راه به صاحب خونه ام زنگ زدم و گفتم بیاد املاکی، وقتی رسیدم هنوز نرسیده بود، شروع کردم راجب عمارت با املاکی صحبت کردن
ته: خب اقای وو من دیشب به طرز شکه کننده و ناگهانی از اینکه مالک یک عمارت قدیمی هستم مطلع شدم و تصمیم دارم بفروشمش اما تا اون زمان خودم میخوام اونجا بمونم، ازتون میخوام برای فروش به افرادی که میدونید ممکنه بخوانش بگید
اقای وو: البته خوشحال میشم کمکتون کنم
ته: ممنونم
صاحب خونه ام خانم گو رسیدن
ته: سلام خانم گو
خانم گو: سلام
اقای وو: خب بیایید سریع تر کارمون رو انجام بدیم....
پرش به بعد از فسق قرارداد ته و خانم گو•
خب حالا باید برم به یه شرکت حمل و نقلی و وسایل خونمو به اون عمارت داغون ببرم قرار امروز کلی خسته شم
راه افتادم و همه کارام رو انجام دادم
چند ساعت گذشت که کارا تموم شد و حدودا ساعت پنج بعد از ظهر بود، رفتم ماشینمو از تعمیرگاه گرفتم رفتم به عمارت
هوا داشت تاریک میشد ولی از قبل فکرشو کرده بودم رو درختای خشک اطرافش رو پر از ریسه کرده بودم که هم یکم قشنگ بشه هم نورانی
رفتم تو و خواستم رو مبل خاک گرفته و قدیمی ای که اونجا بود بشینم که انگار یکی اونو از زیر پام کشید عقب و خوردم زمین
شاید توهم زده باشم ولی صدای خنده ی تمسخر امیز یه دختر میومد گرچه به جز من کسی اونجا نبود، سرمو تکون دادم و بلند شدم و رفتم تو اتاقی که واسه خودم از قبل اماده کرده بودم شروع کردم در اوردن لباسام بدبختانه کتم پاره شده بود این اصلا خبر خوبی نبود
داشتم به خریدن یه کت نو فکر میکردم که یه صدایی شنیدم که میگفت « واوو چه مرد جذابی » ناخداگاه ازش تشکر کردم و بعد به خودم گفتم توهمی شدم که دوباره همون صدا گفت « نه توهمی نشدی » سریع برگشتم پشت سرمو نگاه کردم
با چیزی که دیدم پشمام ریخت، یه دختر با موهای مشکی و لباس سفید بلند و ساده که به طور محو میشد پشتشو دید
ا/ت: البته همینطور که تو جذابی منم خیلی خوشگلما... راستی تو کی ای اومدی تو عمارت من؟
این دیگه چه کوفتیهههههه؟
••••••••••••••••••••••••
هم اکنون پارت سوم رو تقدیمتون میکنمممم چقد من خوبم میون امتحانا پارت دادم 🙂🤌🏻
حالا لایک کن و کامنت بزار برام 🥲✨
۶.۱k
۰۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.