عشق اجباری
عشق اجباری
part 2
فردا شب:
ویو ات:
یه لباس خیلی خوشگل پوشیدم و یه آرایش ملیحی ههم کردم و رفتم پاییم
ات: سلام (سرد)
م.پسره: به به سلام عروس گلم چقدر خوشگلی شما
ات: خیلی ممنون
ب.ات: ات ایشون آقای کیم و همسرشون و این آقا هم پسرشون سوکجین
سوکجین: سلام
ات: بله از آشنایی باهاتون خوشبختم
ب.ات: خوب دیگه بیاید بریم شام رو بخوریم
موقع شام
ب.جین: خوب کی عروسی رو بگیریم؟
ب.ات: نمیدونم هفتهی دیگه چطوره؟
ب.جین: خوبه نظر تو چیه پسرم؟
جین: خیلی عالیه
م.جین: پس مبارکه💖
جین: (لبخند)
ات: (اخم)
م.جین: چطوره بعد شام برید بیرون یه صحبتی باهم بکنید تا همو بیشتر بشناسید؟
جین: بله حتما
بعد شام:
جین: خوب ات......بزار اول ازت بپرسیم از من خوشت میاد؟
ات: نه (خیلی جدی 😆)
جین:.......ولی من ازت خوشم میاد
ات: بهتره خوشت نیاد ما فقط یکسال ازدواج میکنیم بعدش طلاق میگیریم و همه چی تموم میشه و هرکی میره دنبال زندگی خودش هیچ کاری هم باهم نمیکنیم
و بعدش ات رفت
جین: ولی یه کاری میکنم که دو دستی بهم بچسبی(زیر لب و پوزخند)
ات سریع رفت تو اتاقش و در هم بست
ویو ات:
رفتم تو اتاق و خوابیدم رو تخت که اشکام سرازیر شد و بی صدا گریه کردم آخه من چقدر بدبختم که باید با اجبار بد یکی ازدواج کنم درحالی که یکی دیگه رو دوست دارم😭
که یهو...........
اشتباه املایی بود ببخشید💚
part 2
فردا شب:
ویو ات:
یه لباس خیلی خوشگل پوشیدم و یه آرایش ملیحی ههم کردم و رفتم پاییم
ات: سلام (سرد)
م.پسره: به به سلام عروس گلم چقدر خوشگلی شما
ات: خیلی ممنون
ب.ات: ات ایشون آقای کیم و همسرشون و این آقا هم پسرشون سوکجین
سوکجین: سلام
ات: بله از آشنایی باهاتون خوشبختم
ب.ات: خوب دیگه بیاید بریم شام رو بخوریم
موقع شام
ب.جین: خوب کی عروسی رو بگیریم؟
ب.ات: نمیدونم هفتهی دیگه چطوره؟
ب.جین: خوبه نظر تو چیه پسرم؟
جین: خیلی عالیه
م.جین: پس مبارکه💖
جین: (لبخند)
ات: (اخم)
م.جین: چطوره بعد شام برید بیرون یه صحبتی باهم بکنید تا همو بیشتر بشناسید؟
جین: بله حتما
بعد شام:
جین: خوب ات......بزار اول ازت بپرسیم از من خوشت میاد؟
ات: نه (خیلی جدی 😆)
جین:.......ولی من ازت خوشم میاد
ات: بهتره خوشت نیاد ما فقط یکسال ازدواج میکنیم بعدش طلاق میگیریم و همه چی تموم میشه و هرکی میره دنبال زندگی خودش هیچ کاری هم باهم نمیکنیم
و بعدش ات رفت
جین: ولی یه کاری میکنم که دو دستی بهم بچسبی(زیر لب و پوزخند)
ات سریع رفت تو اتاقش و در هم بست
ویو ات:
رفتم تو اتاق و خوابیدم رو تخت که اشکام سرازیر شد و بی صدا گریه کردم آخه من چقدر بدبختم که باید با اجبار بد یکی ازدواج کنم درحالی که یکی دیگه رو دوست دارم😭
که یهو...........
اشتباه املایی بود ببخشید💚
۷.۱k
۲۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.