از نفرت تا عشق

از نفرت تا عشق
part . 2

ات ویو
تقریباً بعد از نیم ساعت به یه خونه ، البته نمیشه بهش گفت خونه ، به یک عمارت خیلی بزرگ رسیدیم
جیمین. هی دختر به چی فکر می‌کنی بپر پایین
وقتی رفتیم داخل من همینجوری مات و مبهوت اطراف نگاه میکردم
جونکوک. آجوما (داد)
آجوما. بله ارباب
جونکوک. این دختر ببر توی ی اتاق و تا نگفتم حق بیرون اومدن نداره
آجوما. چشم
ات. هی مگه شرت هرته ولم کنید
به زور منو به اتاق بردن و در بستند
ویو جونکوک
جیمین. خب با این دختره قراره چیکار کنیم
تهیونگ.
بهش زنگ می‌زنیم و با استفاده از دخترش عذابش می‌دیم
جونکوک. خب جیمین شمارشو بده
جیمین. من که شمارشو ندارم
جونکوک. پس تو چی داری
جیمین. چرا باید شماره این مرده رو داشته باشم
تهیونگ. راست میگه
جونکوک. خب میگین چیکار کنیم شمارشو از کجا بیارین
جیمین. چطوره از این دختره بگیریم
جونکوک. راست میگی چرا زود تر به فکر خودم نرسید ، آجوما
آجوما. بله ارباب
جونکوک. برو اون دخترو بیار
آجوما. چشم