💀°♡•*🖤Ragulus Blanc💀°♡•*🖤
💀°♡•*🖤Ragulus Blanc💀°♡•*🖤
PART;1
*^قلمرو بلانس ،شهر ماکسیما ،جهان پریان*^
در های قلعه باز شد .
تمام حیوانات دوباره از خواب بیدار شدن .
توی سرزمین او جنگ و خون ریزی ممنوع بود .
همه حیوانات و پریان باهم دوست بودن .
و ملکه عزیز شون ملکه شادی یا همون ملکه کیم ات برای این صلح جهانی جشن بزرگی به پا می کرد ، که تمام پریان و حیوانات در اون جشن حضور دارن .
"◇قلمرو راگلوس ،شهر لارکس، جهان شیاطین◇"
دروازه های جهنم بلاخره پس از مدت ها باز شده بودند و مردم جهنمی از جمله دیو ها ،لوسیفر ها و جنیان و روح های خبیص برای پادشاه شون هلهله راه انداخته بودن .
و زیر لب بلند زمزمه میکردند..پادشاه سایه پادشاه سایه ،سایه سیاه .
با قدم های بلند به این سروصدا خاتمه داد .
جی هوپ :شیاطین و جنیاین من ! این جشن را برای سال روز پادشاهی من بر گزار کرده اید ,پس از اون نهایت لذت و ببرید .
درچشمانش برقی از نفرت و خشم و هیجان بود.
به اتاقش برگشت تا کمی استراحت کنه که مادرش
مثل همیشه وارد شد .
هه جین:عزیزم !
جی هوپ :بله مادر.
بی احساس بلند شدو روی تختش نشست و به مادرش چشم دوخت .
هه جین: اوه عزیزم هنوز عروس تو انتخواب نکردی چطور پادشاه باید تنها باشه !
جی هوپ:مادر ول کن ترو خدا .
هه جین:با سانا حرف زدم .
جی هوپ با خشم وسط حرف مادرش پریدو داد زد .
جی هوپ؛ من بایه هرزه جهنمی ازدواج نمی کنم .
و بعد اون مکان و ترک کرد .
بال های سیاه و بزرگش و که رنگ شب داشت باز کردو با سرعت به قلب آسمان رفت .
like; 25
kamint;20
PART;1
*^قلمرو بلانس ،شهر ماکسیما ،جهان پریان*^
در های قلعه باز شد .
تمام حیوانات دوباره از خواب بیدار شدن .
توی سرزمین او جنگ و خون ریزی ممنوع بود .
همه حیوانات و پریان باهم دوست بودن .
و ملکه عزیز شون ملکه شادی یا همون ملکه کیم ات برای این صلح جهانی جشن بزرگی به پا می کرد ، که تمام پریان و حیوانات در اون جشن حضور دارن .
"◇قلمرو راگلوس ،شهر لارکس، جهان شیاطین◇"
دروازه های جهنم بلاخره پس از مدت ها باز شده بودند و مردم جهنمی از جمله دیو ها ،لوسیفر ها و جنیان و روح های خبیص برای پادشاه شون هلهله راه انداخته بودن .
و زیر لب بلند زمزمه میکردند..پادشاه سایه پادشاه سایه ،سایه سیاه .
با قدم های بلند به این سروصدا خاتمه داد .
جی هوپ :شیاطین و جنیاین من ! این جشن را برای سال روز پادشاهی من بر گزار کرده اید ,پس از اون نهایت لذت و ببرید .
درچشمانش برقی از نفرت و خشم و هیجان بود.
به اتاقش برگشت تا کمی استراحت کنه که مادرش
مثل همیشه وارد شد .
هه جین:عزیزم !
جی هوپ :بله مادر.
بی احساس بلند شدو روی تختش نشست و به مادرش چشم دوخت .
هه جین: اوه عزیزم هنوز عروس تو انتخواب نکردی چطور پادشاه باید تنها باشه !
جی هوپ:مادر ول کن ترو خدا .
هه جین:با سانا حرف زدم .
جی هوپ با خشم وسط حرف مادرش پریدو داد زد .
جی هوپ؛ من بایه هرزه جهنمی ازدواج نمی کنم .
و بعد اون مکان و ترک کرد .
بال های سیاه و بزرگش و که رنگ شب داشت باز کردو با سرعت به قلب آسمان رفت .
like; 25
kamint;20
۳.۹k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.