ماه من پارت 1
ماه من پارت 1
______________________♡︎_____________________
با سر درد بدی از خواب بیدار شدم
بازم توی همون اتاق بودم
انگار بازم یکی از روز های نحسم شرو شد
کلافه از کنار تخت تک نفره ام اومدم پایین
رفتم سمت آشپز خونه
چی میشد اگه بازم میتونستم مادرم رو ببینم
حیف که طلاق گرفتن
دلم تنگ شده برای روزهایی که صبح بیدار میشدم میومدم
میدیدم که صبحونه حاضره و مادرم با لبخند میاد صورتمو میبوسه
هعی ...
یه لقمه از پیتزایی که دیشب خورده بودم گاز زدم
گوشیم زنگ خورد و
اسم پدرم روی صفحه اش نمایان شد
*مکالمه*
《 علامت ا/ت _ پدرش = 》
_چیه
=دختره چشم سفید زود بیا که کارت دارم
_همیشه همینطوره(زیر لب
=زود باش
_باشه
کلافه تلفن رو قط کردم
از وقتی مادرم طلاق گرفته منم خیلی شکسته شدم
قیافم اصلا شبیه دختر بیست ساله نیست
دوباره خاطراتم رو با مادرم مرور کردم
دیگه داشت گریم میگرفت
ولی مقاومت کردم یه نفس عمیق کشیدم و رفتم اتاقم روی تخت نشستم
بعد کلی به یه نقطه خیره شدن
کمد رو باز کردمو یه لباس در آوردم
آرایش نکردم چون حوصله نداشتم
کفش های اسپرتم رو پوشیدم و با گذاشتن یه کلاه کپ از خونه اومدم بیرون
سوار تاکسی شدم و رفتم سمت محل کارم یعنی بار خانواده جووون
با وارد شدنم حس کردم کسی نگام میکنه
اره خود ناکسشه
رفتم سمتش
_چیه چرا گفتی زود بیام
=اولن سلام ... دومن این چه طرز صحبت کردن با پدرته
_ببخشید پدر گرامی (تمسخر و تیکه
=کافیه ... امروز کار زیاد داریم حواستو جم کن یه مهمون ویژه هست
_خو بمنچه
=یادم نمیره اوندفعه چطوری خرابکاری کردی
دوباره تصویر اون مردی که بخاطر لگد زدن به جای حساسش ازش خون میومد اومد جلوی چشمم
و یه لبخند ملیح زدم
=دختره ... بازم داری میخندی (عصبی
_چیه خب (خنده
=بس کن (کلافه
_باشه باشه رفتم
______________________♡︎_____________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
مایل به حمایت
نویسنده :민윤기
______________________♡︎_____________________
با سر درد بدی از خواب بیدار شدم
بازم توی همون اتاق بودم
انگار بازم یکی از روز های نحسم شرو شد
کلافه از کنار تخت تک نفره ام اومدم پایین
رفتم سمت آشپز خونه
چی میشد اگه بازم میتونستم مادرم رو ببینم
حیف که طلاق گرفتن
دلم تنگ شده برای روزهایی که صبح بیدار میشدم میومدم
میدیدم که صبحونه حاضره و مادرم با لبخند میاد صورتمو میبوسه
هعی ...
یه لقمه از پیتزایی که دیشب خورده بودم گاز زدم
گوشیم زنگ خورد و
اسم پدرم روی صفحه اش نمایان شد
*مکالمه*
《 علامت ا/ت _ پدرش = 》
_چیه
=دختره چشم سفید زود بیا که کارت دارم
_همیشه همینطوره(زیر لب
=زود باش
_باشه
کلافه تلفن رو قط کردم
از وقتی مادرم طلاق گرفته منم خیلی شکسته شدم
قیافم اصلا شبیه دختر بیست ساله نیست
دوباره خاطراتم رو با مادرم مرور کردم
دیگه داشت گریم میگرفت
ولی مقاومت کردم یه نفس عمیق کشیدم و رفتم اتاقم روی تخت نشستم
بعد کلی به یه نقطه خیره شدن
کمد رو باز کردمو یه لباس در آوردم
آرایش نکردم چون حوصله نداشتم
کفش های اسپرتم رو پوشیدم و با گذاشتن یه کلاه کپ از خونه اومدم بیرون
سوار تاکسی شدم و رفتم سمت محل کارم یعنی بار خانواده جووون
با وارد شدنم حس کردم کسی نگام میکنه
اره خود ناکسشه
رفتم سمتش
_چیه چرا گفتی زود بیام
=اولن سلام ... دومن این چه طرز صحبت کردن با پدرته
_ببخشید پدر گرامی (تمسخر و تیکه
=کافیه ... امروز کار زیاد داریم حواستو جم کن یه مهمون ویژه هست
_خو بمنچه
=یادم نمیره اوندفعه چطوری خرابکاری کردی
دوباره تصویر اون مردی که بخاطر لگد زدن به جای حساسش ازش خون میومد اومد جلوی چشمم
و یه لبخند ملیح زدم
=دختره ... بازم داری میخندی (عصبی
_چیه خب (خنده
=بس کن (کلافه
_باشه باشه رفتم
______________________♡︎_____________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
مایل به حمایت
نویسنده :민윤기
۹.۲k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.