تک پارتی جین
تک پارتی جین
درخواستی؛)
با ورودم به مدرسه چهره ی زیبا اون رو دیدم که با دوست هاش در حال صحبت بود خیلی وقته دوسش داشتم اما از حسم مطمئن نبودم حتی با اینکه میدونستم حسمون متقابله نمیتونستم بهش اعتراف کنم و همیشه احساس میکنم فقط یه هوس ساده هست
با خوردن زنگ مدرسه همه به سمت کلاس ها حرکت کردن
سر کلاس هنر بودیم که در رو زدن خودش بود!
با یکی از همکلاسی هایی که من بهش حسودی میکردم چون باهاش خیلی صمیمی بود،
یوری! اون دختر هم عاشق جینا بود اما نمیدونست منم یه حس هایی به جین دارم
راستش جز خودم کس دیگه ای از این عشق خبر نداره!:)
با شنیدن اسمم با صدای جذابش به خودم اومدم
لی ا.ت لطفا با من بیا مدیر چو باهاتون کار داره
از سرجام بلند شدم و پشت سرش راه افتادم اون دختره یوری هم پشت سرمون میومد تا اینکه با حرف جین متوقف شد
-یوری خواهشا تو برو کلاس مدیر چو عصبانی میشه وقتی ببینه تو هم همراه ما اومدی
-اوهوم درکت میکنم
روشو سمت من کرد و با لبخند گفت:
-موفق باشی
با لبخندی متقاب جوابشو دادم
-ممنونم
و با جینا ادامه راه رو به سمت دفتر مدیریت سپری کردیم
-ا.ت صبر کن
-اتفاقی افتاده؟
-مدیر چو کاری باهات نداشت
-بله؟
_من میخواستم یه چیزی بهت بگم
-خوب میشنوم
-دوست دارم
-وات؟
-دوست دخترم میشی؟
با چشمای اشکی بهش زل زدم
-معلومه که میشم:))))
پایاننن؛)
درخواستی؛)
با ورودم به مدرسه چهره ی زیبا اون رو دیدم که با دوست هاش در حال صحبت بود خیلی وقته دوسش داشتم اما از حسم مطمئن نبودم حتی با اینکه میدونستم حسمون متقابله نمیتونستم بهش اعتراف کنم و همیشه احساس میکنم فقط یه هوس ساده هست
با خوردن زنگ مدرسه همه به سمت کلاس ها حرکت کردن
سر کلاس هنر بودیم که در رو زدن خودش بود!
با یکی از همکلاسی هایی که من بهش حسودی میکردم چون باهاش خیلی صمیمی بود،
یوری! اون دختر هم عاشق جینا بود اما نمیدونست منم یه حس هایی به جین دارم
راستش جز خودم کس دیگه ای از این عشق خبر نداره!:)
با شنیدن اسمم با صدای جذابش به خودم اومدم
لی ا.ت لطفا با من بیا مدیر چو باهاتون کار داره
از سرجام بلند شدم و پشت سرش راه افتادم اون دختره یوری هم پشت سرمون میومد تا اینکه با حرف جین متوقف شد
-یوری خواهشا تو برو کلاس مدیر چو عصبانی میشه وقتی ببینه تو هم همراه ما اومدی
-اوهوم درکت میکنم
روشو سمت من کرد و با لبخند گفت:
-موفق باشی
با لبخندی متقاب جوابشو دادم
-ممنونم
و با جینا ادامه راه رو به سمت دفتر مدیریت سپری کردیم
-ا.ت صبر کن
-اتفاقی افتاده؟
-مدیر چو کاری باهات نداشت
-بله؟
_من میخواستم یه چیزی بهت بگم
-خوب میشنوم
-دوست دارم
-وات؟
-دوست دخترم میشی؟
با چشمای اشکی بهش زل زدم
-معلومه که میشم:))))
پایاننن؛)
۹.۴k
۲۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.