پارت13 مدار چشمانش
#پارت13 #مدار_چشمانش
هری رفت و منم سمت آیدا رفتم که روی پله های جلوی هتل منتظرم ایستاده بود.لبخند میزد...
دستشو گرفتمو با هم رفتیم بالا_چته انقد خوشحالی؟؟؟
با چشای گرد گفت_خاک بر سرت مهتا هیچیت به ادم نرفته...اخه تو چطور هیجان نداری؟؟؟هیچ وقت تصور میکردی همچین روزایی رو تو زندگیت تجربه کنی؟؟؟
_اخه باهوش به نظرت اگه هیجانمو بروز بدم،تابلو بازی نیس؟یادت نمیاد آایس واقعی چقدر نچسب بود؟؟؟
با قیافه متفکری گفت_راست میگیا...
بعد دوباره لبخند زد _ولی خیلی خوبه واقعا...مثه تو فیلماس...
گفتم_من که میدونم تو چرا خوشحالی مارمولک....بد تیکه ای رو تور کردیاااااا
با هیجان گفت _وای اره....دیدی چقد خوشتیپ بود؟؟اسمش جو ئه...شبیه بازیگراس نه؟
_اوهوم...
بازوشو کشیدم و رفتیم تو....
به محض رسیدن به سوئیت،خودمو رو کاناپه پرت کردمو کفشای پاشنه بلندمو از پاهام کندم.
_آیدا؟...میگم شنیدی هری چی گفت؟فردا توام باهام میای؟
_نه بابا کجا بیام؟..تورو دعوت کردن ...
_خیلی خب پس 8 منو بیدار کن...
اینو گفتمو سمت دسشویی رفتم.
هری رفت و منم سمت آیدا رفتم که روی پله های جلوی هتل منتظرم ایستاده بود.لبخند میزد...
دستشو گرفتمو با هم رفتیم بالا_چته انقد خوشحالی؟؟؟
با چشای گرد گفت_خاک بر سرت مهتا هیچیت به ادم نرفته...اخه تو چطور هیجان نداری؟؟؟هیچ وقت تصور میکردی همچین روزایی رو تو زندگیت تجربه کنی؟؟؟
_اخه باهوش به نظرت اگه هیجانمو بروز بدم،تابلو بازی نیس؟یادت نمیاد آایس واقعی چقدر نچسب بود؟؟؟
با قیافه متفکری گفت_راست میگیا...
بعد دوباره لبخند زد _ولی خیلی خوبه واقعا...مثه تو فیلماس...
گفتم_من که میدونم تو چرا خوشحالی مارمولک....بد تیکه ای رو تور کردیاااااا
با هیجان گفت _وای اره....دیدی چقد خوشتیپ بود؟؟اسمش جو ئه...شبیه بازیگراس نه؟
_اوهوم...
بازوشو کشیدم و رفتیم تو....
به محض رسیدن به سوئیت،خودمو رو کاناپه پرت کردمو کفشای پاشنه بلندمو از پاهام کندم.
_آیدا؟...میگم شنیدی هری چی گفت؟فردا توام باهام میای؟
_نه بابا کجا بیام؟..تورو دعوت کردن ...
_خیلی خب پس 8 منو بیدار کن...
اینو گفتمو سمت دسشویی رفتم.
۲.۲k
۰۹ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.