وقتی روت غیرت دارن...
#فلیکس #سناریو #جونگین #یونگبوک #استری_کیدز #بی_تی_اس #هیونجین #لینو #جانگکوک #تهیونگ #بنگچان #هان
*وقتی عضو نهمی و هان و لینو روت غیرت دارن*
در حال پاک کردن آرایش صورتت بودی و آهنگ بیکلامی گذاشته بودی،بعد از سفر چند روزت بابت توری که داشتی این اولین شبی بود که در آرامش بودی و استرسی نداشتی. از دیروز که اومده بودی اعضا رو زیاد ندیده بودی چون هر کدوم مشغول کاراشون بودن. چانگبین و بنگچان در حال نوشتن آهنگ جدیدتون بودن،هیونجین در حال کاور کردن دنس یه آهنگ جدید بود و سونگین و جونگین هم داشتن آهنگشونو همراه هم و به کمک فلیکس ضبط میکردن. لینو مشغول طراحی دنس بود و هان هم اصلا پیداش نبود...
با باز شدن در اتاق نگاه خستتو به سمت در بردی
× اوه پسرا اینجا چیکار میکنین؟
در اتاق توسط لینو بسته شد و بعد هر دوشون به سمتت اومدن، نگاهشون تورو میمیترسوند
×چیزی شده؟
هان پشتت ایستاد و از توی آینه بهت نگاه میکرد
- نمیدونم!
نگاهشو به لینو که به دیوار تکیه کرده بود داد.
- چیزی شده مینهو؟
لینو پوزخوندی زد و سرشو به دو طرف تکون داد.
×حالتون خوبه؟
÷ هوم چرا بد باشیم.
- خوش گذشت تور آمریکاییت؟
نگاهتو بین اون دوتا مدام جابهجا میکردی،لحن جالبی نداشتن و این باعث شد نگران بشی. از روی صندلی بلند شدی و رو به لینو ایستادی.
× چرا اینجوری میکنین؟کاری کردم؟
(لینو)بهت نزدیک شد،تقریبا فاصله کمی بینتون بود
÷ بهت گفتم اونطوری لباس نپوش،نگفتم؟
عصبی بود و این هم از چشماش و هم از طرز صحبتش مشخص بود. موهاتو پشت گوشت داد و پوزخندی زد.
÷و میدونی که اگه به حرفم نکنی چی میشه مگه نه؟
هان که پشتت ایستاده بود لبش رو به گوشت نزدیک کرد و آهسته حرفی زد
- تنبیه میشه!
متعجب نگاهشون میکردی،انتظار همچین چیزی نزاشتی.
× اما من...
حرفتو قطع کرد و انگشت اشارشو به لبات زد.
÷هیشششش
- بقیشو توی تخت بگو بیب
*دیگه بقیش با ذهن زیبای خودتون🤲🏻😔
*وقتی عضو نهمی و هان و لینو روت غیرت دارن*
در حال پاک کردن آرایش صورتت بودی و آهنگ بیکلامی گذاشته بودی،بعد از سفر چند روزت بابت توری که داشتی این اولین شبی بود که در آرامش بودی و استرسی نداشتی. از دیروز که اومده بودی اعضا رو زیاد ندیده بودی چون هر کدوم مشغول کاراشون بودن. چانگبین و بنگچان در حال نوشتن آهنگ جدیدتون بودن،هیونجین در حال کاور کردن دنس یه آهنگ جدید بود و سونگین و جونگین هم داشتن آهنگشونو همراه هم و به کمک فلیکس ضبط میکردن. لینو مشغول طراحی دنس بود و هان هم اصلا پیداش نبود...
با باز شدن در اتاق نگاه خستتو به سمت در بردی
× اوه پسرا اینجا چیکار میکنین؟
در اتاق توسط لینو بسته شد و بعد هر دوشون به سمتت اومدن، نگاهشون تورو میمیترسوند
×چیزی شده؟
هان پشتت ایستاد و از توی آینه بهت نگاه میکرد
- نمیدونم!
نگاهشو به لینو که به دیوار تکیه کرده بود داد.
- چیزی شده مینهو؟
لینو پوزخوندی زد و سرشو به دو طرف تکون داد.
×حالتون خوبه؟
÷ هوم چرا بد باشیم.
- خوش گذشت تور آمریکاییت؟
نگاهتو بین اون دوتا مدام جابهجا میکردی،لحن جالبی نداشتن و این باعث شد نگران بشی. از روی صندلی بلند شدی و رو به لینو ایستادی.
× چرا اینجوری میکنین؟کاری کردم؟
(لینو)بهت نزدیک شد،تقریبا فاصله کمی بینتون بود
÷ بهت گفتم اونطوری لباس نپوش،نگفتم؟
عصبی بود و این هم از چشماش و هم از طرز صحبتش مشخص بود. موهاتو پشت گوشت داد و پوزخندی زد.
÷و میدونی که اگه به حرفم نکنی چی میشه مگه نه؟
هان که پشتت ایستاده بود لبش رو به گوشت نزدیک کرد و آهسته حرفی زد
- تنبیه میشه!
متعجب نگاهشون میکردی،انتظار همچین چیزی نزاشتی.
× اما من...
حرفتو قطع کرد و انگشت اشارشو به لبات زد.
÷هیشششش
- بقیشو توی تخت بگو بیب
*دیگه بقیش با ذهن زیبای خودتون🤲🏻😔
۳۷.۷k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.