فیک.....part .. 4 والیبالیست حرفه ای 🥲
♡سلام عمو سلام خاله حالتون چطوره
_ خوبیم عزیز دلم تو چطوری ما رو فراموش کردی انقدر دیر به ما سر می زنی ؟
♡ نه خاله جونم سرم خیلی شلوغ بود شما منو ببخش... اوه سلام هیونگ ( رفتم بغلش کردم )
_ ای وای ای وای خوبه باز بعد از ظهر همو دیده بودین
♡خالههه..... هیونگ و الان دو ساله نمی بینما
_ باشه باشه بیاین بشینین شام بخوریم .
♡خاله جون چقدر تدارک دیدی مرسیییی
_ بعد مدتها خانوادمون جمع شده این که چیزی نیست .
♡من .... من که از خانوادتون نی....
_ هیشششش ساکت تو دخترمی دیگه نشنوما
♧ یادت رفته خواهری ؟
♡ مرسی عاشقتونم خاله عمو و هیونگ ممنون
_ خب حالا بخورین سرد میشه ...
.............
ویو هیجین
اون دختر اومد و بازم بغلم کرد ... اما اون منو داداش می دونه نه نه حتی نباید به یه چنین چیزی فکر کنم بیخیال اون خواهرمه همین
ویو درا
بالاخره اومدم خونه امشب خیلی خوب بود کلی بهم خوش گذشت... خاله و عمو پدر و مادر دومم بودن شایدم اولی حتی بعد گذشت این سال ها یه بارم اذیتم نکردن ... هیونگم همیشه مراقبم بود .
...................................
چند روز بعد
ویو درا
آماده شدم و زنگ زدم به رائل که با هم بریم باشگاه ..
هر چی نباشه امروز یه روز مهمه خیلی ها میان ...
موهامو فرانسوی گیس کردم و رفتم دنبال رائل.
( * برای رائل ... ♡ برای درا )
* سلام صبحت بخیر
♡ سلام
* میگم درا خبر داری امروز کوکم میاد ؟
♡ کوک ؟ همون کراشت که ارشده ؟
* آره میاد واییییی 🫠
♡ خو تبریک میگم
* همین ؟
♡ داداش چه انتظاری داری من اصن نمی دونم کیه دقیقا چرا باید حمایتت کنم
* بی احساس مسخره یه کراشه عادیه
_ خوبیم عزیز دلم تو چطوری ما رو فراموش کردی انقدر دیر به ما سر می زنی ؟
♡ نه خاله جونم سرم خیلی شلوغ بود شما منو ببخش... اوه سلام هیونگ ( رفتم بغلش کردم )
_ ای وای ای وای خوبه باز بعد از ظهر همو دیده بودین
♡خالههه..... هیونگ و الان دو ساله نمی بینما
_ باشه باشه بیاین بشینین شام بخوریم .
♡خاله جون چقدر تدارک دیدی مرسیییی
_ بعد مدتها خانوادمون جمع شده این که چیزی نیست .
♡من .... من که از خانوادتون نی....
_ هیشششش ساکت تو دخترمی دیگه نشنوما
♧ یادت رفته خواهری ؟
♡ مرسی عاشقتونم خاله عمو و هیونگ ممنون
_ خب حالا بخورین سرد میشه ...
.............
ویو هیجین
اون دختر اومد و بازم بغلم کرد ... اما اون منو داداش می دونه نه نه حتی نباید به یه چنین چیزی فکر کنم بیخیال اون خواهرمه همین
ویو درا
بالاخره اومدم خونه امشب خیلی خوب بود کلی بهم خوش گذشت... خاله و عمو پدر و مادر دومم بودن شایدم اولی حتی بعد گذشت این سال ها یه بارم اذیتم نکردن ... هیونگم همیشه مراقبم بود .
...................................
چند روز بعد
ویو درا
آماده شدم و زنگ زدم به رائل که با هم بریم باشگاه ..
هر چی نباشه امروز یه روز مهمه خیلی ها میان ...
موهامو فرانسوی گیس کردم و رفتم دنبال رائل.
( * برای رائل ... ♡ برای درا )
* سلام صبحت بخیر
♡ سلام
* میگم درا خبر داری امروز کوکم میاد ؟
♡ کوک ؟ همون کراشت که ارشده ؟
* آره میاد واییییی 🫠
♡ خو تبریک میگم
* همین ؟
♡ داداش چه انتظاری داری من اصن نمی دونم کیه دقیقا چرا باید حمایتت کنم
* بی احساس مسخره یه کراشه عادیه
۲.۳k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.