هاپو کوچولو
هاپو کوچولو
𝑃𝐴𝑅𝑇 :𝟑
[ᴛᴇʜʏᴏɴɢ]
که یهو چشم افتاد ب یکی از همکلاسی های دوران دبیرستانم واو چقد گنده شده بود ولی اصلا تغییر نکرده
تهیونگ:به به آقا نامجون چه عجب ما شمارو دیدیم
نامجون: عه سلام تو اینجا چیکار میکنی
تهیونگ:انتظار داری چیکار کنم اینجا خب اومدم سر کارم دیگه
نامجون:هوم خوبه
تهیونگ:تو اینجا چیکار میکنی؟
نامجون: منو عموم فرستاد تا قرار داد رو بدم رئیستون
تهیونگ:اها خب من برم به کارم برسم توعم برو به کارت برس
نامجون: فعلا خدافظ
تهیونگ:فعلا
[ʟᴀʀᴀ]
هوفف این سگا چقدر زیادن
یونا:اوو لارا جوننن هنوز کارت تموم نشده
لارا:یونااااا خب تو کارت راحته با چهارتا دونه پرنده من باید اینهمه سگ رو کنترل کنم و بهشون برسم کار منو با خودت مقایسه نکن
یونا:باشه بابا ارام باش خواهرم من
لارا:من آرومم ولی این سگا نمیزارننن آدم اعصابش آروم باشههههه که
یونا:عب نداره یکم دیگه تعطیل میشیم
لارا:اوففف خداروشکر
ساعت:۱۰:۳۰ شب
[ʟᴀʀᴀ]
هوفف بلخره تموم شد هندزفری رو تو گوشم گذاشتم تا خونه پیاده رفتم
[ᴛᴇʜʏᴏɴɢ]
پشت فرمون بودم بلخره کارم تموم شد
داشتم به امروزم فک میکردم اصلا احساس نمیکنم نامجون برای قرار داد عموش اومده باشه اینجا حس میکنم ی جای قضیه مشکل داره بیخیالش الان باید زنگ بزنم به اون راننده تاکسی
بوققق بوقققق بوققق بوققق....
بلخره جواب داد
راننده تاکسی:بله؟
تهیونگ:سلام کیم تهیونگ هستم برای خسارت ماشین باهاتون تماس گرفتم
راننده تاکسی: اها خب ببینید من امروز رفتم قیمت هارو در آوردم خسارتی ک شما ب ماشین زدی حدود هشتاد هزار وون در میاد
تهیونگ:اها پس فردا براتون پولو میزنم اگه زحمتی نیست شماره کارتونو بفرستید
راننده تاکسی : باشه خدافظ
تهیونگ:خدانگهدار
اوففففف من هشتاد هزار وون رو بخوام بدم ب اون مرده خودم تا آخر ماه چیکار کنم فک کنم باید نون ماست بخورم
[ʟᴀʀᴀ]
همونطوری ک داشتم میرفتم یهو ی نور جلوم ظاهر شد و.......
ببخشید بد یا کم بود سعی میکنم بهتر بنویسم
𝑃𝐴𝑅𝑇 :𝟑
[ᴛᴇʜʏᴏɴɢ]
که یهو چشم افتاد ب یکی از همکلاسی های دوران دبیرستانم واو چقد گنده شده بود ولی اصلا تغییر نکرده
تهیونگ:به به آقا نامجون چه عجب ما شمارو دیدیم
نامجون: عه سلام تو اینجا چیکار میکنی
تهیونگ:انتظار داری چیکار کنم اینجا خب اومدم سر کارم دیگه
نامجون:هوم خوبه
تهیونگ:تو اینجا چیکار میکنی؟
نامجون: منو عموم فرستاد تا قرار داد رو بدم رئیستون
تهیونگ:اها خب من برم به کارم برسم توعم برو به کارت برس
نامجون: فعلا خدافظ
تهیونگ:فعلا
[ʟᴀʀᴀ]
هوفف این سگا چقدر زیادن
یونا:اوو لارا جوننن هنوز کارت تموم نشده
لارا:یونااااا خب تو کارت راحته با چهارتا دونه پرنده من باید اینهمه سگ رو کنترل کنم و بهشون برسم کار منو با خودت مقایسه نکن
یونا:باشه بابا ارام باش خواهرم من
لارا:من آرومم ولی این سگا نمیزارننن آدم اعصابش آروم باشههههه که
یونا:عب نداره یکم دیگه تعطیل میشیم
لارا:اوففف خداروشکر
ساعت:۱۰:۳۰ شب
[ʟᴀʀᴀ]
هوفف بلخره تموم شد هندزفری رو تو گوشم گذاشتم تا خونه پیاده رفتم
[ᴛᴇʜʏᴏɴɢ]
پشت فرمون بودم بلخره کارم تموم شد
داشتم به امروزم فک میکردم اصلا احساس نمیکنم نامجون برای قرار داد عموش اومده باشه اینجا حس میکنم ی جای قضیه مشکل داره بیخیالش الان باید زنگ بزنم به اون راننده تاکسی
بوققق بوقققق بوققق بوققق....
بلخره جواب داد
راننده تاکسی:بله؟
تهیونگ:سلام کیم تهیونگ هستم برای خسارت ماشین باهاتون تماس گرفتم
راننده تاکسی: اها خب ببینید من امروز رفتم قیمت هارو در آوردم خسارتی ک شما ب ماشین زدی حدود هشتاد هزار وون در میاد
تهیونگ:اها پس فردا براتون پولو میزنم اگه زحمتی نیست شماره کارتونو بفرستید
راننده تاکسی : باشه خدافظ
تهیونگ:خدانگهدار
اوففففف من هشتاد هزار وون رو بخوام بدم ب اون مرده خودم تا آخر ماه چیکار کنم فک کنم باید نون ماست بخورم
[ʟᴀʀᴀ]
همونطوری ک داشتم میرفتم یهو ی نور جلوم ظاهر شد و.......
ببخشید بد یا کم بود سعی میکنم بهتر بنویسم
۳.۶k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.