پارت ۹۷
پارت ۹۷
ویو کوک
تموم شد؟؟ نه نه این محاله ممکنه
نمیتونی همینجوری بری ، تو باید باشی . چجوری بدون تو آروم باشیم؟
+کوک...ح..حالم بده (بی جون)
-نه ! نه قربونت بشم . نه بیدار شو . بیدارشو تیهونگ ؛ تهیونگ ؟ تهیونگگ(داد)
سریع بردمش پیش پرستار .
-پرستار ... خانم کمک کنید ، حالش بد شد .
® : سریع ببرینش تو اتاق 3
با دو رفتم سمت اتاقی که پرستاره گفت
گذاشتمش رو تخت و منتظر موندم تا بیان
چند مین بعد دکتر و چند تا پرستار اومدن داخل
وقتی معاینه اش کرد گفت
دکتر : مشکلی نیست . فشار و استرس زیاد باعث شده بیهوش شه
-ممنونم
وقتی رفتن نشستم کنار تختش و بهش خیره شدم
اشکام دیدم رو تار کرده بودن و گونه هام هر لحظه بیشتر داغ میشد
زنگ زدم به آجوما
~جانم پسرم؟ خوبی؟ مامان بزرگ تهیونگ چطوره؟
با حرف آجوما دوباره بغض گلوم رو گرفت
-آجوما؟(بغض)
~بله؟ گریه میکنی؟ چیشده کوک؟
-آجوما..مامان بزرگ ته فوت شد(گریه)
-یا خدا .... چی میگی؟(آروم)
-میام بهت میگم . ولی تا اون موقع ، تهیونگ رو میخوام بیارم خونه . نمیتونم بزارم اونجا بمونه و با خاطرات مامان بزرگ از بین بره
~باشه پسرم . من منتظر تونم ؛ اتاق رو براش آماده میکنم (بغض)
-اوهوم
گوشی رو قطع کردم و سرم رو تکیه دادم به دست ته
هضمش سخت بود و نمیدونم چجوری باید تهیونگ رو قانع کنم که دیگه رفته
ویو کوک
تموم شد؟؟ نه نه این محاله ممکنه
نمیتونی همینجوری بری ، تو باید باشی . چجوری بدون تو آروم باشیم؟
+کوک...ح..حالم بده (بی جون)
-نه ! نه قربونت بشم . نه بیدار شو . بیدارشو تیهونگ ؛ تهیونگ ؟ تهیونگگ(داد)
سریع بردمش پیش پرستار .
-پرستار ... خانم کمک کنید ، حالش بد شد .
® : سریع ببرینش تو اتاق 3
با دو رفتم سمت اتاقی که پرستاره گفت
گذاشتمش رو تخت و منتظر موندم تا بیان
چند مین بعد دکتر و چند تا پرستار اومدن داخل
وقتی معاینه اش کرد گفت
دکتر : مشکلی نیست . فشار و استرس زیاد باعث شده بیهوش شه
-ممنونم
وقتی رفتن نشستم کنار تختش و بهش خیره شدم
اشکام دیدم رو تار کرده بودن و گونه هام هر لحظه بیشتر داغ میشد
زنگ زدم به آجوما
~جانم پسرم؟ خوبی؟ مامان بزرگ تهیونگ چطوره؟
با حرف آجوما دوباره بغض گلوم رو گرفت
-آجوما؟(بغض)
~بله؟ گریه میکنی؟ چیشده کوک؟
-آجوما..مامان بزرگ ته فوت شد(گریه)
-یا خدا .... چی میگی؟(آروم)
-میام بهت میگم . ولی تا اون موقع ، تهیونگ رو میخوام بیارم خونه . نمیتونم بزارم اونجا بمونه و با خاطرات مامان بزرگ از بین بره
~باشه پسرم . من منتظر تونم ؛ اتاق رو براش آماده میکنم (بغض)
-اوهوم
گوشی رو قطع کردم و سرم رو تکیه دادم به دست ته
هضمش سخت بود و نمیدونم چجوری باید تهیونگ رو قانع کنم که دیگه رفته
۱.۹k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.