خاطرات تو
خاطرات تو: پارت ۲۲
دو پسر درحال رفتند به سمت کلاس بودند، که مین جونگ رو به جی هیون کرد و گفت.
مین جونگ: خب، رفیق بی وفا...روابط آن با کیم دای هیون چطور پیش میره؟
پسرک کمی فکر کرد و بعد در جواب گفت.
آن جی: زیاد خوب نیست...انگار اصلاً نمی خواد با کسی دوست بشه!
مین جونگ « هوم » ی گفت.
جونگ سو: آره، قشنگ مشخصه که از اون آدم های تودار و آرومه.
جی هیون: بنظرت چطور میشه بهش نزدیک شد؟
جونگ سو کمی فکر کرد و بعد نگاهی به دوست اش انداخت.
مین جونگ: نمی دونم...
یکدفعه چیزی به ذهن اش رسید.
مین جونگ: آهان، ببین اول باید سعی کنی اون جور که کیم دای دوست داره رفتار کنی. بعد کم، کم که باهات صمیمی شد سعی کن بفهمی علایق چیه و بعد...
درحالی که جی هیون داشت با دقت به حرف های جونگ سو گوش می داد، ناگهان صدایی آشنا آمد.
؟؟: هی، شما پسر ها درباره چی حرف می زنید...؟
« لی میونگ » دختر جذاب مدرسه!
دو دوست رو به میونگ کردند.
جی هیون: سلام میونگ.
لی: سلام آن جی...سلام « جونگ ».
جونگ سو کاملا مات و مبهوت بود! جی هیون که متوجه این قضیه شده بود بازو اش را به پسر بغل اش زد.
مین جونگ یکدفعه به خود آمد، کمی هول شده بود.
جونگ سو: اوه، سل...سلام « میو »!
میونگ خنده ی کوتاهی کرد و گفت.
لی: وای خدای من تو خیلی بامزه هستی جونگ!
جونگ سو لبخند ریزی زد. جی هیون می دانست که جونگ سو، میونگ را دوست دارد. حتی خود میونگ هم این موضوع را می دانست.
لی: خب...شما دوتا داشتید درباره چی حرف می زدید؟
میونگ درحالی که به دو پسر نزدیک می شد گفت. هر سه به سمت کلاس راه افتادند.
جونگ سو: داشتیم درباره دانش آموز جدید حرف می زدیم.
میونگ: منظورت، کیم دای هیون هست؟
جونگ سو سری تکان داد و گفت.
میونگ: خب حالا چی می گفتید.
مین جونگ: راستش داشتیم درباره اینکه جی هیون...
جونگ سو خواست ادامه دهد، که آن جی نگذاشت.
جی هیون: داشتیم درباره اینکه چقدر دای هیون باهوشه حرف می زدیم!
میونگ: آهان...آره واقعاً باهوشه.
بالاخره به در کلاس رسیدند، وارد کلاس شدند. همه بچه ها در حال صحبت کردند با یکدیگر بودند و هیچ کس سر جای خود نبود جز...کیم دای هیون.
جی هیون درحال نگاه کردن دای هیون بود، جونگ سو به سمت صندلی خود حرکت کرد و لی هم کنار آن جی ایستاده بود.
میونگ: می دونی، کیم دای هم باهوشه...هم جذاب.
پسرک ناخودآگاه سری تکان داد، اما یکدفعه متعجب شد.
آن جی: یعنی...تو هم دوسش داری؟
دختر نگاهی به پسرک انداخت و بعد لبخندی زد.
لی: نه...راستش کیم دای هیچ شباهتی به شخصی که داخل دهن من هست نداره.
جی هیون نفس آسوده ای کشید. و بعد به سمت صندلی اش حرکت کرد.
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
خدافظ
دو پسر درحال رفتند به سمت کلاس بودند، که مین جونگ رو به جی هیون کرد و گفت.
مین جونگ: خب، رفیق بی وفا...روابط آن با کیم دای هیون چطور پیش میره؟
پسرک کمی فکر کرد و بعد در جواب گفت.
آن جی: زیاد خوب نیست...انگار اصلاً نمی خواد با کسی دوست بشه!
مین جونگ « هوم » ی گفت.
جونگ سو: آره، قشنگ مشخصه که از اون آدم های تودار و آرومه.
جی هیون: بنظرت چطور میشه بهش نزدیک شد؟
جونگ سو کمی فکر کرد و بعد نگاهی به دوست اش انداخت.
مین جونگ: نمی دونم...
یکدفعه چیزی به ذهن اش رسید.
مین جونگ: آهان، ببین اول باید سعی کنی اون جور که کیم دای دوست داره رفتار کنی. بعد کم، کم که باهات صمیمی شد سعی کن بفهمی علایق چیه و بعد...
درحالی که جی هیون داشت با دقت به حرف های جونگ سو گوش می داد، ناگهان صدایی آشنا آمد.
؟؟: هی، شما پسر ها درباره چی حرف می زنید...؟
« لی میونگ » دختر جذاب مدرسه!
دو دوست رو به میونگ کردند.
جی هیون: سلام میونگ.
لی: سلام آن جی...سلام « جونگ ».
جونگ سو کاملا مات و مبهوت بود! جی هیون که متوجه این قضیه شده بود بازو اش را به پسر بغل اش زد.
مین جونگ یکدفعه به خود آمد، کمی هول شده بود.
جونگ سو: اوه، سل...سلام « میو »!
میونگ خنده ی کوتاهی کرد و گفت.
لی: وای خدای من تو خیلی بامزه هستی جونگ!
جونگ سو لبخند ریزی زد. جی هیون می دانست که جونگ سو، میونگ را دوست دارد. حتی خود میونگ هم این موضوع را می دانست.
لی: خب...شما دوتا داشتید درباره چی حرف می زدید؟
میونگ درحالی که به دو پسر نزدیک می شد گفت. هر سه به سمت کلاس راه افتادند.
جونگ سو: داشتیم درباره دانش آموز جدید حرف می زدیم.
میونگ: منظورت، کیم دای هیون هست؟
جونگ سو سری تکان داد و گفت.
میونگ: خب حالا چی می گفتید.
مین جونگ: راستش داشتیم درباره اینکه جی هیون...
جونگ سو خواست ادامه دهد، که آن جی نگذاشت.
جی هیون: داشتیم درباره اینکه چقدر دای هیون باهوشه حرف می زدیم!
میونگ: آهان...آره واقعاً باهوشه.
بالاخره به در کلاس رسیدند، وارد کلاس شدند. همه بچه ها در حال صحبت کردند با یکدیگر بودند و هیچ کس سر جای خود نبود جز...کیم دای هیون.
جی هیون درحال نگاه کردن دای هیون بود، جونگ سو به سمت صندلی خود حرکت کرد و لی هم کنار آن جی ایستاده بود.
میونگ: می دونی، کیم دای هم باهوشه...هم جذاب.
پسرک ناخودآگاه سری تکان داد، اما یکدفعه متعجب شد.
آن جی: یعنی...تو هم دوسش داری؟
دختر نگاهی به پسرک انداخت و بعد لبخندی زد.
لی: نه...راستش کیم دای هیچ شباهتی به شخصی که داخل دهن من هست نداره.
جی هیون نفس آسوده ای کشید. و بعد به سمت صندلی اش حرکت کرد.
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
خدافظ
۳.۷k
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.