کابوس پارت⁹
کابوسپارت⁹
...
سگه پرید جلوم و...
+هاپو..کوچولو..
از چشماش اشکی ریخت
+ن..نه تو باید زنده بمونی
چشماشو بست گریم گرفت نگاهم ریخت رو اون موجودات بلند شدم سریع دویدم فکر کنم گمم کردن نشستم پشت یه دیواری و گریه میکردم یهو یه زن پیری اومد جلوم
+تو..کی هستی؟
پوزخندی زد
زن:دوست داری از این بازی خلاص شی؟
زانو زدم التماس کردم
+لطفا خانم ازتون خواهش میکنم خانم من..جونگ کوک دوست دارم نمیتونم بدون اون زندگی کنم لطفا..
زن:پس دوسش داری اونم حسش با تو یکی
+چ..چی؟
زن:اون طلسمش فقد با یه عشق واقعی میشکنه تبریک میگم تو طلسمشو شکستی
درد توی سرم حس کردم افتادم چشمام سیاهی رفت.
...
چشمامو باز کردم لونا رو جلوم دیدم
لونا:بلخره بهوش اومدی؟
+من کجام؟
لونا:بیمارستان چند نفر تو جنگل زخمی و بیهوش دیدنت و آوردنت بیمارستان
+واقعا.؟
لونا:آره ات یه سوال چرا جنگل؟چرا تو به اون جنگل رفته بودی؟اون شب چه اتفاقی افتاد؟
+الان حوصله بحث ندارم لونا
لونا:ات!جواب بده
داد زدم
+لونا ساکت نمیخوام الان بحث کنم میفهمی حالم بده؟
لونا:خیلی خوب یه کسی به اسم جونگ کوک اومده کارت داره
+جونگ کوک؟
کوک:خانم کوچولو اعصبانی؟
لونا رفت بیرون جونگ کوک اومد کنارم نشست
کوک:حالت چطوره؟
+تو..
کوک:گفتم حالت چطوره؟
+بد..نیستم
کوک:متاسفم بخاطر من صدمه دیدی
+چیزی نیست
کوک:ولی از این به بعد نمیزارم کسی بهت صدمه بزنه
لباشو گذاشت رو لبم با تعجب نگاهش کردم
کوک:یادته اون زن بهت گفت با عشق واقعی طلسم من شکست؟یعنی تو منو دوست داری(چشمک)
+چی نه اصلا
کوک:هوم معلومه
لیا،لونا اومدن داخل
لیا:اوهههه دو نفر دوست دارن اینجا خاله بشن مگه نه لونا؟
لونا:بله یه دختر کیوت یا یه پسر کیوت
+یااا حرفتون پس بگیرید یا..
زبون درازی کردن
لونا لیا:منتظر کارت دعوت نامه ازدواجتون هستیممم
+ایشش دیونه ها
کوک خندید
کوک:بلخره باید که ازدواج کنیم
+یااا
کوک:یعنی دلت نمیخواد با من کیوت ازدواج کنی؟(لوس و کیوت)
خندیدم
+معلومه که دوست دارممم
باهم دیگه خندیدم
....
پارت¹⁰
حمایت؟
چطور بوددد؟
...
سگه پرید جلوم و...
+هاپو..کوچولو..
از چشماش اشکی ریخت
+ن..نه تو باید زنده بمونی
چشماشو بست گریم گرفت نگاهم ریخت رو اون موجودات بلند شدم سریع دویدم فکر کنم گمم کردن نشستم پشت یه دیواری و گریه میکردم یهو یه زن پیری اومد جلوم
+تو..کی هستی؟
پوزخندی زد
زن:دوست داری از این بازی خلاص شی؟
زانو زدم التماس کردم
+لطفا خانم ازتون خواهش میکنم خانم من..جونگ کوک دوست دارم نمیتونم بدون اون زندگی کنم لطفا..
زن:پس دوسش داری اونم حسش با تو یکی
+چ..چی؟
زن:اون طلسمش فقد با یه عشق واقعی میشکنه تبریک میگم تو طلسمشو شکستی
درد توی سرم حس کردم افتادم چشمام سیاهی رفت.
...
چشمامو باز کردم لونا رو جلوم دیدم
لونا:بلخره بهوش اومدی؟
+من کجام؟
لونا:بیمارستان چند نفر تو جنگل زخمی و بیهوش دیدنت و آوردنت بیمارستان
+واقعا.؟
لونا:آره ات یه سوال چرا جنگل؟چرا تو به اون جنگل رفته بودی؟اون شب چه اتفاقی افتاد؟
+الان حوصله بحث ندارم لونا
لونا:ات!جواب بده
داد زدم
+لونا ساکت نمیخوام الان بحث کنم میفهمی حالم بده؟
لونا:خیلی خوب یه کسی به اسم جونگ کوک اومده کارت داره
+جونگ کوک؟
کوک:خانم کوچولو اعصبانی؟
لونا رفت بیرون جونگ کوک اومد کنارم نشست
کوک:حالت چطوره؟
+تو..
کوک:گفتم حالت چطوره؟
+بد..نیستم
کوک:متاسفم بخاطر من صدمه دیدی
+چیزی نیست
کوک:ولی از این به بعد نمیزارم کسی بهت صدمه بزنه
لباشو گذاشت رو لبم با تعجب نگاهش کردم
کوک:یادته اون زن بهت گفت با عشق واقعی طلسم من شکست؟یعنی تو منو دوست داری(چشمک)
+چی نه اصلا
کوک:هوم معلومه
لیا،لونا اومدن داخل
لیا:اوهههه دو نفر دوست دارن اینجا خاله بشن مگه نه لونا؟
لونا:بله یه دختر کیوت یا یه پسر کیوت
+یااا حرفتون پس بگیرید یا..
زبون درازی کردن
لونا لیا:منتظر کارت دعوت نامه ازدواجتون هستیممم
+ایشش دیونه ها
کوک خندید
کوک:بلخره باید که ازدواج کنیم
+یااا
کوک:یعنی دلت نمیخواد با من کیوت ازدواج کنی؟(لوس و کیوت)
خندیدم
+معلومه که دوست دارممم
باهم دیگه خندیدم
....
پارت¹⁰
حمایت؟
چطور بوددد؟
۱۳.۰k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.