سناریو (سم )
#سناریو
#استری_کیدز
وقتی عضو نهمی تو خابگاه از خواب بیدار میشی فکر میکنی پسرا نیستن لباس زیرت رو پرت میکنی سمت مبل ولی میوفته رو سر لینو 🙄💔
لینو روی مبل نشسته بود و با موبایلش ور میرفت که با حس چیزی که محکم به سرش برخورد کرد..متعجب شد..
_ این دیگه چیه ؟
چان که کنارش نشسته بود نگاهش رو به لینو داد که با دیدن سوتین توی دستش پشماش ریخت...
چان : اینو از کجا پیدا کردی ؟
_ نمیدونم از آسمون یهو افتاد روم....
+ اهههه..میشه اینقدر سر و صدا نکنی.....
با دیدن اعضا که داشتن با تعجب بهت نگاه میکردن...پشمات ریخت و سریع پتو رو روی خودت کشیدی
+ شما اینجا چیکار میکنید ؟
سونگمین دست به سینه شد
سونگمین: خونمونه مثل اینکه...
هیون : حالا نیازی نیست خجالت بکشی..راحت باش...
هیونجین همینطور که بهت خیره بود و ریز ریز میخندید گفت که جیسونگ یکی زد پس کلش...
جیسونگ : خاک تو سرت بشه...ای خاک تو سرت...
+ یااااااا.....برید بیروننننن.....
فلیکس : خونمونه هااااا...کی به تو گفته بیای تو حال بگیری بخوابی...ا..اونم...ل..لخ...
+ خفه شوووووو....
از خجالت صورتت سرخ شده بود و کامل خودت رو زیر پتو قایم کردی
_ اه....آخه این همه کله بود توی این خونه...از همه جا سر من بدبخت؟
چانگبین : باید خداروشکر کنید که روی سر جونگین نیوفتاده....مکنمون ناپاک میشد باید میرفت توی آب مقدس خودش رو شست و شو میداد
همه ی اعضا زدن زیر خنده که جونگین با اخم بهشون خیره شد
جونگین : حداقل من مثل شما نیستم اینقدر بی حیا....الان ا.ت توی وضعیتی نیست بخواید باهاش شوخی کنید...پس...من میرم توی اتاقم تا راحت باشه...
+ به مولاااا که عاشقتمممم
چان : هی...پسر کوچولومون خیلی زود بزرگ شد....
هیونجین : الان از ما هم بیشتر میفهمه قوربونش برم
+ میرید یا نهههههه؟
همهی اعضا به غیر از جونگین (بچه زود تر رفته بود توی اتاقش )
نفس کلافه ای میکشن و به سمت اتاقاشون میرن...البته لینو قبلش لباس زیرت رو به سمتت میاره رو روت میندازه
_ دفعه ی بعد حواست رو جمع کن اینو کجا میندازی...ممکنه یک روز منیجر بدبختمون بیاد...یکمحیا داشته باش زنیکههه....
و بعد از کنارت خیلی شیک و مجلسی رد و شد رفت دستشویی
#استری_کیدز
وقتی عضو نهمی تو خابگاه از خواب بیدار میشی فکر میکنی پسرا نیستن لباس زیرت رو پرت میکنی سمت مبل ولی میوفته رو سر لینو 🙄💔
لینو روی مبل نشسته بود و با موبایلش ور میرفت که با حس چیزی که محکم به سرش برخورد کرد..متعجب شد..
_ این دیگه چیه ؟
چان که کنارش نشسته بود نگاهش رو به لینو داد که با دیدن سوتین توی دستش پشماش ریخت...
چان : اینو از کجا پیدا کردی ؟
_ نمیدونم از آسمون یهو افتاد روم....
+ اهههه..میشه اینقدر سر و صدا نکنی.....
با دیدن اعضا که داشتن با تعجب بهت نگاه میکردن...پشمات ریخت و سریع پتو رو روی خودت کشیدی
+ شما اینجا چیکار میکنید ؟
سونگمین دست به سینه شد
سونگمین: خونمونه مثل اینکه...
هیون : حالا نیازی نیست خجالت بکشی..راحت باش...
هیونجین همینطور که بهت خیره بود و ریز ریز میخندید گفت که جیسونگ یکی زد پس کلش...
جیسونگ : خاک تو سرت بشه...ای خاک تو سرت...
+ یااااااا.....برید بیروننننن.....
فلیکس : خونمونه هااااا...کی به تو گفته بیای تو حال بگیری بخوابی...ا..اونم...ل..لخ...
+ خفه شوووووو....
از خجالت صورتت سرخ شده بود و کامل خودت رو زیر پتو قایم کردی
_ اه....آخه این همه کله بود توی این خونه...از همه جا سر من بدبخت؟
چانگبین : باید خداروشکر کنید که روی سر جونگین نیوفتاده....مکنمون ناپاک میشد باید میرفت توی آب مقدس خودش رو شست و شو میداد
همه ی اعضا زدن زیر خنده که جونگین با اخم بهشون خیره شد
جونگین : حداقل من مثل شما نیستم اینقدر بی حیا....الان ا.ت توی وضعیتی نیست بخواید باهاش شوخی کنید...پس...من میرم توی اتاقم تا راحت باشه...
+ به مولاااا که عاشقتمممم
چان : هی...پسر کوچولومون خیلی زود بزرگ شد....
هیونجین : الان از ما هم بیشتر میفهمه قوربونش برم
+ میرید یا نهههههه؟
همهی اعضا به غیر از جونگین (بچه زود تر رفته بود توی اتاقش )
نفس کلافه ای میکشن و به سمت اتاقاشون میرن...البته لینو قبلش لباس زیرت رو به سمتت میاره رو روت میندازه
_ دفعه ی بعد حواست رو جمع کن اینو کجا میندازی...ممکنه یک روز منیجر بدبختمون بیاد...یکمحیا داشته باش زنیکههه....
و بعد از کنارت خیلی شیک و مجلسی رد و شد رفت دستشویی
۶۱.۸k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.