پارت۸
+گفتنش اسونه رائل...
مات مونده بودم و نگاهش میکردم...
_منظورتونو نمیفهمم اقای جئون...
روی کاناپه ولو شد و بازوشو گذاشت رو چشماش
+برو به کارت برس
اشکامو با استینم پاک کردم و رفتم سمت در...باصداش سرجام وایسادم
+شاید اگه اینقد از من متنفر نباشی زندگی اینجا واست اسونتر باشه...
پوزخند زدم
_من تا اخرین ثانیه عمرم میخوام بدون هیچ محبتی تو دلم اینجا زندگی کنم..
دستمو بردم سمت در
+درضمن به دکتر چا گفتم فردا بیاد زخمتو ببینه
_نیاز ندارم
سریع اومدم بیرون و درو محکم بهم کوبیدم...
همه دم در اشپزخونه وایساده بودن و با چشمای گرد شده نگام میکردن
اونکه نمیذاشت از این خراب شده برم...پس نیازی نبود بهش احترام بزارم..از این به بعد منم مثل خودش بد رفتاری میکنم تا خودش منو بفرسته برم
#صدای_تو
مات مونده بودم و نگاهش میکردم...
_منظورتونو نمیفهمم اقای جئون...
روی کاناپه ولو شد و بازوشو گذاشت رو چشماش
+برو به کارت برس
اشکامو با استینم پاک کردم و رفتم سمت در...باصداش سرجام وایسادم
+شاید اگه اینقد از من متنفر نباشی زندگی اینجا واست اسونتر باشه...
پوزخند زدم
_من تا اخرین ثانیه عمرم میخوام بدون هیچ محبتی تو دلم اینجا زندگی کنم..
دستمو بردم سمت در
+درضمن به دکتر چا گفتم فردا بیاد زخمتو ببینه
_نیاز ندارم
سریع اومدم بیرون و درو محکم بهم کوبیدم...
همه دم در اشپزخونه وایساده بودن و با چشمای گرد شده نگام میکردن
اونکه نمیذاشت از این خراب شده برم...پس نیازی نبود بهش احترام بزارم..از این به بعد منم مثل خودش بد رفتاری میکنم تا خودش منو بفرسته برم
#صدای_تو
۴.۵k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.