پارت۵
انقدر گریه کردم نفهمیدم کی خوابم برد
ویو تهیونگ:
کارم تموم شد رفتم پیش ا/ت درا باز کردم که نبودم واقعا اعصبانی شدم بهش گفتم بدون اجازه من جایی نره رفتم بیرون دنبالش بگردم رفتم سمت باغ دیدم بله حدسم درست بود
میدونستم به خاطر راه قشنگ باغ میره داخل باغ(اشتباه نکن فرزندم)
وایسا چرا سرش روی پای ملکه مادره!!!!!!!!!!!!
رفتم سمتشون ا/ت خواب بود همه خدمتکار ها احترام گذاشتن
تهیونگ:مادر!شما چطوری ا/ت رو
یهو یادش امد خدمتکار ها اونجان
تهیونگ:شماها میتونید برید(روبه خدمتکار ها)
خدمتکار ها:چشم علاحضرت
احترام گذاشتن و رفتن
تهیونگ:مادر شما چطوری ا/ت رو دیدین؟
ملکه مادر:اوووو پس کسی که پادشاه ما را عاشق کرده ایشونه
تهیونگ:شما نمیدونستین؟!
ملکه مادر:خیر
تهیونگ امد ا/ت رو بغل کنه ببرتش توی اتاق که ملکه مادر زد روی دستش
تهیونگ:آخ ماما..ملکه مادر دردم گرفت!!!
ملکه مادر:داد نزن بیدار میشه
تهیونگ:مامان بزار تا کسی ندیده ببرمش!
ملکه مادر:دیگه همه باید ملکه و پادشاه کشورشون رو بشناسن
تهیونگ:مادر جان همین دیشب خونه مشترکمون اتیش گرفت جونش در خطر بود!!!!
تهیونگ ا/ت رو براید بقل کرد
ملکه مادر:خیلی مراقبشون باشین چون با این سن کمشون حاملن و نباید صدمه ای ببینن
تهیونگ:چشم (و رفت)
ا/ت رو گزاشتم روی تخت واقعا از دستش اعصبانی بود
میخواستم بعد اینکه بیدار شد حتما باهاش حرف بزنم
پارت بعد:
لایک:۱۰
ویو تهیونگ:
کارم تموم شد رفتم پیش ا/ت درا باز کردم که نبودم واقعا اعصبانی شدم بهش گفتم بدون اجازه من جایی نره رفتم بیرون دنبالش بگردم رفتم سمت باغ دیدم بله حدسم درست بود
میدونستم به خاطر راه قشنگ باغ میره داخل باغ(اشتباه نکن فرزندم)
وایسا چرا سرش روی پای ملکه مادره!!!!!!!!!!!!
رفتم سمتشون ا/ت خواب بود همه خدمتکار ها احترام گذاشتن
تهیونگ:مادر!شما چطوری ا/ت رو
یهو یادش امد خدمتکار ها اونجان
تهیونگ:شماها میتونید برید(روبه خدمتکار ها)
خدمتکار ها:چشم علاحضرت
احترام گذاشتن و رفتن
تهیونگ:مادر شما چطوری ا/ت رو دیدین؟
ملکه مادر:اوووو پس کسی که پادشاه ما را عاشق کرده ایشونه
تهیونگ:شما نمیدونستین؟!
ملکه مادر:خیر
تهیونگ امد ا/ت رو بغل کنه ببرتش توی اتاق که ملکه مادر زد روی دستش
تهیونگ:آخ ماما..ملکه مادر دردم گرفت!!!
ملکه مادر:داد نزن بیدار میشه
تهیونگ:مامان بزار تا کسی ندیده ببرمش!
ملکه مادر:دیگه همه باید ملکه و پادشاه کشورشون رو بشناسن
تهیونگ:مادر جان همین دیشب خونه مشترکمون اتیش گرفت جونش در خطر بود!!!!
تهیونگ ا/ت رو براید بقل کرد
ملکه مادر:خیلی مراقبشون باشین چون با این سن کمشون حاملن و نباید صدمه ای ببینن
تهیونگ:چشم (و رفت)
ا/ت رو گزاشتم روی تخت واقعا از دستش اعصبانی بود
میخواستم بعد اینکه بیدار شد حتما باهاش حرف بزنم
پارت بعد:
لایک:۱۰
۵.۹k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.