پارت17
پارت17
ات: بانور خورشیدی که به چشمم میخورد بیدار شدم رومو کردم طرفه جیمین اون خواب بود
ای خیلی دلدرد داشتم
جیمین: چشمامو باز کردم دیدم ات. بیدار شده
بیدار شدی پرنسسم
ات: آره بیدار شدم
جیمین:چرا چهرت اینجوریه
ات: آخه خیلی درد دارم
جیمین: صبر کن الان میبرمت زیر دوش خوب میشی
از تخت اومدم بیرون و رفتم ات روبراید استایل بغل کردم و بردمش تویه وان گذاشتمش
ات
بعداز دوش گرفتن جیمین یه حوله دورم پیچید و منو براید استایل بغل کرد ومنو برد تخت گذاشت
جیمین: بیا این قرص روبخور خوب میشی
ات: باشه
قرص رو از دسته جیمین گرفتم و خوردم
جیمین
رفتم یه جفت لباس خیلی خوشگل صورتی بلند برداشتم به یه جفت کفش خیلی خوشگل رفتم سمته ات
بیا اینو بپوش
ات: وای اینا خیلی بلند و خوشگلن {با ذوق
جیمین : پرنسسم باید تو قصر از ایا بپوشی
و گونشو گاز گرفتم
آخه تو چقدر شیرینی پرنسسه من
ات: واقعا {کیوت}
جیمین:معلومه شیرینی من
ات
لباسامو برداشتم که بپوشم که جیمین نذاشت
جیمین: بیا من لباسات رو تنت میکنم
ات: جیمین حوله رو ازم دور کرد و لباسمو بهم
پوشوند و موهامو شونه کرد و یکم ارایشم کرد
جیمین: پرنسس من آمادست
صبر کن یه دوش بگیرم لباسمامو عوض کنم میام
ات: باشه
جیمین: دوش گرفتم لباسمو عوض کردم موهامو شونه زدم دیگه آماده بودم
ات:آماده شدی
جیمین: آره بریم
ات: باشه
رفتیم پایین همه سره میز نشسته بودن
پرنس جین و دامیا هم نشسته بودن ما هم رفتیم نشستیم
م/ج: ات دخترم خوبی {مادرجیمین رو م/ج: میزارم}
ات: آره مادر خوبم
اسلاید 2 لباس ات
این داستان ادامه دارد
ات: بانور خورشیدی که به چشمم میخورد بیدار شدم رومو کردم طرفه جیمین اون خواب بود
ای خیلی دلدرد داشتم
جیمین: چشمامو باز کردم دیدم ات. بیدار شده
بیدار شدی پرنسسم
ات: آره بیدار شدم
جیمین:چرا چهرت اینجوریه
ات: آخه خیلی درد دارم
جیمین: صبر کن الان میبرمت زیر دوش خوب میشی
از تخت اومدم بیرون و رفتم ات روبراید استایل بغل کردم و بردمش تویه وان گذاشتمش
ات
بعداز دوش گرفتن جیمین یه حوله دورم پیچید و منو براید استایل بغل کرد ومنو برد تخت گذاشت
جیمین: بیا این قرص روبخور خوب میشی
ات: باشه
قرص رو از دسته جیمین گرفتم و خوردم
جیمین
رفتم یه جفت لباس خیلی خوشگل صورتی بلند برداشتم به یه جفت کفش خیلی خوشگل رفتم سمته ات
بیا اینو بپوش
ات: وای اینا خیلی بلند و خوشگلن {با ذوق
جیمین : پرنسسم باید تو قصر از ایا بپوشی
و گونشو گاز گرفتم
آخه تو چقدر شیرینی پرنسسه من
ات: واقعا {کیوت}
جیمین:معلومه شیرینی من
ات
لباسامو برداشتم که بپوشم که جیمین نذاشت
جیمین: بیا من لباسات رو تنت میکنم
ات: جیمین حوله رو ازم دور کرد و لباسمو بهم
پوشوند و موهامو شونه کرد و یکم ارایشم کرد
جیمین: پرنسس من آمادست
صبر کن یه دوش بگیرم لباسمامو عوض کنم میام
ات: باشه
جیمین: دوش گرفتم لباسمو عوض کردم موهامو شونه زدم دیگه آماده بودم
ات:آماده شدی
جیمین: آره بریم
ات: باشه
رفتیم پایین همه سره میز نشسته بودن
پرنس جین و دامیا هم نشسته بودن ما هم رفتیم نشستیم
م/ج: ات دخترم خوبی {مادرجیمین رو م/ج: میزارم}
ات: آره مادر خوبم
اسلاید 2 لباس ات
این داستان ادامه دارد
۸.۸k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.