p6
به اطراف نگاه کردم حداقل بیشتر از ۵ نفر بودن اینا واسم مث آب خوردن هستن
+شروع کنین...بیاین
تهیونگ به یکیشون اشاره کرد و من سریع به اون فردی که میخواست بیاد نزدیکم نگاه کردم و بعد با یه پوزخند گفتم
+چرا پس اینطوری؟؟؟همتون باهم بیاین....د بیاین دیه
همشونو با پاهام و مشت دستام میزدمشون
و تلو تلو خوران به سمت تهیونگ حرکت کردم و یکی از دستامو روی شونش گذاشتم...نفس هایی که بند نمیومدن باعت تند تند قلبم میشدن.
+چیشده چرا تعجب کردی؟از من انتظار نداشتی؟
بیشتر بهش نزدیک شدم و لبامو نزدیک گوشش کردم
+لطفا...مواظب رفتار...یا...اخلاق گندت با دخترا...به خصوص من باش.
کیفمو از روی زمین برداشتم هنوز چند قدم برنداشتم که باصدای بم و نگاه مبهوتش گفت
- تو کی هستی؟
+بهتره ندونی...چون بعدا پشیمون میشی...
(۲۰ دقیقه بعد)
رسیدم دم در خونه در رو بادیگارد ها برام باز کردن و وارد حیاط شدم بهم تعظیم کردن جلوی در خونه هم یه بادیگارد جوان و خوشگل و هیکلی بود بهش خیره شدم که تعادل خودشو از دست داد و بهم نگاه کرد دستمو جلوش با حالت اشاره گرفتم
+دیدی؟باختی...نباید بهم نگاه میکردی
بهم تعظیم کرد.
بادیگارد:منو ببخشین خانم جوان
دستامو لای موهای نرم و ابریشمی کردم
+اشکالی نداره...دنبالم بیا
بادیگارد:بله؟
+نشنیدی چی گفتم؟ دنبالم بیا
بادیگارد:چشم
دنبالم به سمت سالن خونه اومد پدر و با کانگ جون دیدم روی مبل نشستن و هرکس مشغول کار خودش بود
+های
پدر:سلام دخترم خوش اومدی
کانگ جون:خدا میدونه این دفعه با کی میخواد لاس بزنه
و بعد این حرفش به اون پسره نگاه کرد
دستمو دور گردنش انداختم و به کانگ جون نکاه کردم
+خواستم باهاش قرار بزارم تا ببینم فضولم کی بوده
کانگ جون:هه خوبم فضولتو پیدا کردی
+خیلی خوب...دیگه سرت تو کار خودت باشع
پدر:بچه ها دیگه شروع نکنین...منم سرم شلوغه میرم بالا تو اتاقم شامم نمیام خودتون بخورین
بعد این حرفش رفت به اتاقش به اون پسره نگاه کردم خیلی قیافه شیرین و خفنی داشت...
+من رفتم...فعلا کلی کار دارم
کانگ جون:فقط امیدوارم امروز چیزی نشنوم
+خفه..بدو بیا پسر جون
پسره رو بردم تو اتاقم خودم روی میزم نشستم و دفتر حساب و کاری برای مواد مخدر و برداشتم
+اسمت؟
باریگارد:لی جی سو(جی سو هم اسم دختره هم اسم پسر ولی اینجا اسم پسره)
+چند سالته؟
جی سو:۲۶
+وات؟؟؟تو ۲۶ سالته؟؟؟
جی سو:بله
+هیف که سنت زیاده وگرنه بهم میخوردیم...خوب فردا صبح میام از اینجا برت میدارم یه فعالیت هست باید انجام بدیم اوک؟
جی سو:چشم
از روی صندلی بلند شدم و روبروش ایستادم بهم نگاه نمیکرد دستمو روی چونش گذاشتم و به سمت بالا هدایت کردمش
+لوک ات می
با چشمای حالت دار و خوش فرمش بهم نگاه کرد
+تو...تو چرا انقدر جذابی؟ دوست دختر داری؟
جی سو:بله
+وات؟؟؟برو بیرون
جی سو:خانم جوان
+جی سویا برو بیرون
جی سو:...چشم
از اتاق رفت بیرون یاااا من دارم سعی میکنم بهش نزدیک بشم اینم اینطوری؟آه لعنت...در اتاقم بدون در زدن باز شد و یکی اومد داخل اتاق بهش نگاه کردم
+تو...تو اینجا چیکار میکنی
کیفشو روی تخت انداخت و با همون لباس مدرسه نشست روی تخت
+شروع کنین...بیاین
تهیونگ به یکیشون اشاره کرد و من سریع به اون فردی که میخواست بیاد نزدیکم نگاه کردم و بعد با یه پوزخند گفتم
+چرا پس اینطوری؟؟؟همتون باهم بیاین....د بیاین دیه
همشونو با پاهام و مشت دستام میزدمشون
و تلو تلو خوران به سمت تهیونگ حرکت کردم و یکی از دستامو روی شونش گذاشتم...نفس هایی که بند نمیومدن باعت تند تند قلبم میشدن.
+چیشده چرا تعجب کردی؟از من انتظار نداشتی؟
بیشتر بهش نزدیک شدم و لبامو نزدیک گوشش کردم
+لطفا...مواظب رفتار...یا...اخلاق گندت با دخترا...به خصوص من باش.
کیفمو از روی زمین برداشتم هنوز چند قدم برنداشتم که باصدای بم و نگاه مبهوتش گفت
- تو کی هستی؟
+بهتره ندونی...چون بعدا پشیمون میشی...
(۲۰ دقیقه بعد)
رسیدم دم در خونه در رو بادیگارد ها برام باز کردن و وارد حیاط شدم بهم تعظیم کردن جلوی در خونه هم یه بادیگارد جوان و خوشگل و هیکلی بود بهش خیره شدم که تعادل خودشو از دست داد و بهم نگاه کرد دستمو جلوش با حالت اشاره گرفتم
+دیدی؟باختی...نباید بهم نگاه میکردی
بهم تعظیم کرد.
بادیگارد:منو ببخشین خانم جوان
دستامو لای موهای نرم و ابریشمی کردم
+اشکالی نداره...دنبالم بیا
بادیگارد:بله؟
+نشنیدی چی گفتم؟ دنبالم بیا
بادیگارد:چشم
دنبالم به سمت سالن خونه اومد پدر و با کانگ جون دیدم روی مبل نشستن و هرکس مشغول کار خودش بود
+های
پدر:سلام دخترم خوش اومدی
کانگ جون:خدا میدونه این دفعه با کی میخواد لاس بزنه
و بعد این حرفش به اون پسره نگاه کرد
دستمو دور گردنش انداختم و به کانگ جون نکاه کردم
+خواستم باهاش قرار بزارم تا ببینم فضولم کی بوده
کانگ جون:هه خوبم فضولتو پیدا کردی
+خیلی خوب...دیگه سرت تو کار خودت باشع
پدر:بچه ها دیگه شروع نکنین...منم سرم شلوغه میرم بالا تو اتاقم شامم نمیام خودتون بخورین
بعد این حرفش رفت به اتاقش به اون پسره نگاه کردم خیلی قیافه شیرین و خفنی داشت...
+من رفتم...فعلا کلی کار دارم
کانگ جون:فقط امیدوارم امروز چیزی نشنوم
+خفه..بدو بیا پسر جون
پسره رو بردم تو اتاقم خودم روی میزم نشستم و دفتر حساب و کاری برای مواد مخدر و برداشتم
+اسمت؟
باریگارد:لی جی سو(جی سو هم اسم دختره هم اسم پسر ولی اینجا اسم پسره)
+چند سالته؟
جی سو:۲۶
+وات؟؟؟تو ۲۶ سالته؟؟؟
جی سو:بله
+هیف که سنت زیاده وگرنه بهم میخوردیم...خوب فردا صبح میام از اینجا برت میدارم یه فعالیت هست باید انجام بدیم اوک؟
جی سو:چشم
از روی صندلی بلند شدم و روبروش ایستادم بهم نگاه نمیکرد دستمو روی چونش گذاشتم و به سمت بالا هدایت کردمش
+لوک ات می
با چشمای حالت دار و خوش فرمش بهم نگاه کرد
+تو...تو چرا انقدر جذابی؟ دوست دختر داری؟
جی سو:بله
+وات؟؟؟برو بیرون
جی سو:خانم جوان
+جی سویا برو بیرون
جی سو:...چشم
از اتاق رفت بیرون یاااا من دارم سعی میکنم بهش نزدیک بشم اینم اینطوری؟آه لعنت...در اتاقم بدون در زدن باز شد و یکی اومد داخل اتاق بهش نگاه کردم
+تو...تو اینجا چیکار میکنی
کیفشو روی تخت انداخت و با همون لباس مدرسه نشست روی تخت
۳۳.۳k
۰۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.