part3
part3
چاره زندگی
اجوما"قربان...ببخشید...ا.ت پاهاش بد جور زخمی شده....خودم پانسمانش کنم..یا اینکه به دکتر بگیم بیاد؟؟..
کوک:خودت برو پانسمانش کن...نیاز نیست واسه یه همچین دختری که آخرش قراره بمیره دکتر رو خبر کنیم...
اجوما: چشم قربان...امری ندارید؟
کوک: وقتی کارت تموم شد ببرش تو انباری..
اجوما: چشم...
یکم بعد..
اجوما: دخترم پاتو بزار روی این بالشته تا برات پانسمانش کنم..
ا.ت: نیاز نیست...خودم میتونم...ممنون..
اجوما:آخه..
ا.ت:لطفا..
اجوما: باشه .... بعدش باید بری انباری که اونجاس.
(با انگشتش به سمت انباری اشاره میکنه)
ا.ت: باشه..
یکم بعد..
ویو ا.ت:
رفتم سمت انباری که اون خانمه گفت داخلش هیچی نبود خالی بود که یه دفعه کوک اومد داخل....ازش اصن خوشم نمیومد..
کوک: سلام....بهتری؟
ا.ت: به تو چه...
کوک: اه بیا و خوبی کن...
ا.ت: چی میخوای ازم؟
کوک: چیزی نمیخوام فقط تا وقتی که سر و کله عموت پیدا بشه باید اینجا بمونی..
ا.ت: باهاش چیکار داری؟...خوب که مافیا هستی ... یعنی نمیتونی پیداش کنی؟..
کوک:میتونستم...ولی...تا یه سال پیش خبر مرگش و شنیدم اما تازگیا فهمیدم زندست و همه چیزو حتی صورتشو تغییر داده...
کوک: باید یه کاری میکردم تا با پایه خودش بیاد اینجا..
ا.ت: قبلا هم گفتم...اون دلش واسه من نمیسوزه که بخواد بیاد دنبالم...
کوک: از کجا بدونم که دروغ نمیگی..
ا.ت: ا.ه واسش مهم بودم به اون آدما نمیگفت که من وجود دارم تا بخوان بیان سراغم...بجاش میتونست بدهی بابامو بهشون بده ولی نداد...دیگه چی بگم..
کوک: هه..فک نکن باور میکنم تا وقتی بیاد اینجا میمونی مهم نیست چقدر طول میکشه..چند روز..چند هفته..چند ماه..یا اصن چند سال..
ا.ت: چند سال؟؟ یعتی ممکنه تا آخر عمرم اینجا بمونم؟
کوک: آره اینجا میمونی...و فقط بهت میتونم نون خشک بدم بخوری..
=ا.ت اعصبانی شد فک کرد قراره تو اون اتاق بمونه...رفت سمت کوک و خیلی بهش نزدیک شد..
کوک: اویی..کمتر نزدیک شو..
=ا.ت خیلی سریع زانوش رو بالا میاره و میزنه تو دل جونگ کوک و فرار میکنه..
کوک: ایی..دختره..عوضی..ایی دلم چه غلطی کردی..
=ا.ت با تموم توانش فرار کرد و حتی بادیگارد ها هم بهش نرسیدن تا تونست در رفت...عمارت کوک نزدیک جنگل بود....وقتی وارد جنگل شد یه دفعه سرشو برگردوند تا ببینه کسی اومده دنبالش بعد که جلوشو نگاه کرد افتاد تو چاله عمیقی...در حدی که اونجا بیهوش موند...
اگه اشتباه املایی داشت ببخشید..
چاره زندگی
اجوما"قربان...ببخشید...ا.ت پاهاش بد جور زخمی شده....خودم پانسمانش کنم..یا اینکه به دکتر بگیم بیاد؟؟..
کوک:خودت برو پانسمانش کن...نیاز نیست واسه یه همچین دختری که آخرش قراره بمیره دکتر رو خبر کنیم...
اجوما: چشم قربان...امری ندارید؟
کوک: وقتی کارت تموم شد ببرش تو انباری..
اجوما: چشم...
یکم بعد..
اجوما: دخترم پاتو بزار روی این بالشته تا برات پانسمانش کنم..
ا.ت: نیاز نیست...خودم میتونم...ممنون..
اجوما:آخه..
ا.ت:لطفا..
اجوما: باشه .... بعدش باید بری انباری که اونجاس.
(با انگشتش به سمت انباری اشاره میکنه)
ا.ت: باشه..
یکم بعد..
ویو ا.ت:
رفتم سمت انباری که اون خانمه گفت داخلش هیچی نبود خالی بود که یه دفعه کوک اومد داخل....ازش اصن خوشم نمیومد..
کوک: سلام....بهتری؟
ا.ت: به تو چه...
کوک: اه بیا و خوبی کن...
ا.ت: چی میخوای ازم؟
کوک: چیزی نمیخوام فقط تا وقتی که سر و کله عموت پیدا بشه باید اینجا بمونی..
ا.ت: باهاش چیکار داری؟...خوب که مافیا هستی ... یعنی نمیتونی پیداش کنی؟..
کوک:میتونستم...ولی...تا یه سال پیش خبر مرگش و شنیدم اما تازگیا فهمیدم زندست و همه چیزو حتی صورتشو تغییر داده...
کوک: باید یه کاری میکردم تا با پایه خودش بیاد اینجا..
ا.ت: قبلا هم گفتم...اون دلش واسه من نمیسوزه که بخواد بیاد دنبالم...
کوک: از کجا بدونم که دروغ نمیگی..
ا.ت: ا.ه واسش مهم بودم به اون آدما نمیگفت که من وجود دارم تا بخوان بیان سراغم...بجاش میتونست بدهی بابامو بهشون بده ولی نداد...دیگه چی بگم..
کوک: هه..فک نکن باور میکنم تا وقتی بیاد اینجا میمونی مهم نیست چقدر طول میکشه..چند روز..چند هفته..چند ماه..یا اصن چند سال..
ا.ت: چند سال؟؟ یعتی ممکنه تا آخر عمرم اینجا بمونم؟
کوک: آره اینجا میمونی...و فقط بهت میتونم نون خشک بدم بخوری..
=ا.ت اعصبانی شد فک کرد قراره تو اون اتاق بمونه...رفت سمت کوک و خیلی بهش نزدیک شد..
کوک: اویی..کمتر نزدیک شو..
=ا.ت خیلی سریع زانوش رو بالا میاره و میزنه تو دل جونگ کوک و فرار میکنه..
کوک: ایی..دختره..عوضی..ایی دلم چه غلطی کردی..
=ا.ت با تموم توانش فرار کرد و حتی بادیگارد ها هم بهش نرسیدن تا تونست در رفت...عمارت کوک نزدیک جنگل بود....وقتی وارد جنگل شد یه دفعه سرشو برگردوند تا ببینه کسی اومده دنبالش بعد که جلوشو نگاه کرد افتاد تو چاله عمیقی...در حدی که اونجا بیهوش موند...
اگه اشتباه املایی داشت ببخشید..
۱.۵k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.