* * زندگی متفاوت
🐾پارت 35
#leoreza
انقدر از درختا راه هاش گذشتیم که بالاخره رسیدیم به ابشار پانیذ از ذوق دستش اورد بالا بهم کوبید پاهاشم مث بچها رو زمین کوبید
از کاراش قهقهه ای زدم که سرش به من نگا کرد
پانیذ:چرا میخندی خووو
کم مونده بود دیگه زمین گاز بگیرم دستم رو دلم گذاشتم
رضا:هیچی ولش کن واییی مردم من(خنده)
پانیذ:خداییی جای قشنگیه مگه نه
رضا:اره من وقتی که تنهام یا دلم میگره اینجام
بعد حرفم بر یه لحظه رنگ صورتش فرق کرد نگاهش شد غم درکش نکردم اصن
امروز فقط میخواستم خاطره ی خوبی بسازم
پانیذ:میتونم برم کنار رود خونه
رضا:اره برو
رفت کنار رودخونه قشنگ با احتیاط نشست کفشاش و با جوراباش دراورد گذاشت کنار شلوارشم 2 تا تا زد بعد پاهاش فرو کرد تو اب منم رفتم کنارش نشستم همون کاری که کرد منم انجام دادم معلوم بود تعجب کرد منم از کار خودم تعجب میکردم که چرا دارم اینکارو میکنم
پاهاش شناور اورد بالا نگه داشت
پانیذ: خیلی حس قشنگیه نه حس تو رو نمیدونم ولی حس خودمو دوس دارم انگار قطره های اب دارن پاهام نوازش میکنن تو هم حسش میکنی
نگاهی به صورتش کردم که داشت منو نگاه میکرد نگاهم ازش گرفتم به مچ پاهاش زل زدم که یکم از ردش مونده بود کردم
رضا:اوم حتما حس قشنگیه اب ولرمه هاا اب تنی میکنی
با چشای گرد شده منو نگا کرد
رضا:چیه خو اب ولرم که اصلا میخوای من برمیگردم نگاهم نمیکنم خوبه
سری تکون داد بلند شد تا لباسش در بیاره منم نگاش نکردم
.
.
.
.
.
تو اب بودیم اب تا سینه های من میرسید ولی بر پانیذ بزور تا گردنش میرسید وضعیت عالییی بود و منم راحت میتونستم به اون ارومش برسم
پانیذ:من پاهام نمیرسه زمین
قیافش دیدنی بود
رضا:من کمکت میکنم
رفتم پشتش یه دستم گذاشتم رو پهلوش اون یکی هم دور شونه اش حلقه کردم به خودم چسبوندمش
موهاش بوی خوبی داشت چشمام بستم تا بتونم بوشون تو ریه هام هدایت کنم
سرم بردم تو گودی گردنش لیسی به لاله گوشش زدم
انگار دلم همه چیش میخواست اونم یا به رابطه از خود بی خود شده بودم دلم شیطنت میخواست
بوسه ای به گردنش زدم هوا داشت به تاریکی میزد و هوا کم کم گرگ و میش میشد ولی شب هاشم قشنگ بود
رضا:بریم هوا داره سرد میشه
سری تکون داد اول خودش فرستادم لباس بپوشه خودم برگشتم تا راحت بتونه لباس عوض کنه بعد اینکه تموم کرد منم رفتم لباسم پوشیدم
با هم دیگه راهی به سمت کلبه شدیم تو راه میلرزید معلوم بود سردش شده رفتم بغلش کردم با هم
هم قدم شدیم....
این پارتم رمانتیک شده نه من که عاشق این پارت شدمم..
#leoreza
انقدر از درختا راه هاش گذشتیم که بالاخره رسیدیم به ابشار پانیذ از ذوق دستش اورد بالا بهم کوبید پاهاشم مث بچها رو زمین کوبید
از کاراش قهقهه ای زدم که سرش به من نگا کرد
پانیذ:چرا میخندی خووو
کم مونده بود دیگه زمین گاز بگیرم دستم رو دلم گذاشتم
رضا:هیچی ولش کن واییی مردم من(خنده)
پانیذ:خداییی جای قشنگیه مگه نه
رضا:اره من وقتی که تنهام یا دلم میگره اینجام
بعد حرفم بر یه لحظه رنگ صورتش فرق کرد نگاهش شد غم درکش نکردم اصن
امروز فقط میخواستم خاطره ی خوبی بسازم
پانیذ:میتونم برم کنار رود خونه
رضا:اره برو
رفت کنار رودخونه قشنگ با احتیاط نشست کفشاش و با جوراباش دراورد گذاشت کنار شلوارشم 2 تا تا زد بعد پاهاش فرو کرد تو اب منم رفتم کنارش نشستم همون کاری که کرد منم انجام دادم معلوم بود تعجب کرد منم از کار خودم تعجب میکردم که چرا دارم اینکارو میکنم
پاهاش شناور اورد بالا نگه داشت
پانیذ: خیلی حس قشنگیه نه حس تو رو نمیدونم ولی حس خودمو دوس دارم انگار قطره های اب دارن پاهام نوازش میکنن تو هم حسش میکنی
نگاهی به صورتش کردم که داشت منو نگاه میکرد نگاهم ازش گرفتم به مچ پاهاش زل زدم که یکم از ردش مونده بود کردم
رضا:اوم حتما حس قشنگیه اب ولرمه هاا اب تنی میکنی
با چشای گرد شده منو نگا کرد
رضا:چیه خو اب ولرم که اصلا میخوای من برمیگردم نگاهم نمیکنم خوبه
سری تکون داد بلند شد تا لباسش در بیاره منم نگاش نکردم
.
.
.
.
.
تو اب بودیم اب تا سینه های من میرسید ولی بر پانیذ بزور تا گردنش میرسید وضعیت عالییی بود و منم راحت میتونستم به اون ارومش برسم
پانیذ:من پاهام نمیرسه زمین
قیافش دیدنی بود
رضا:من کمکت میکنم
رفتم پشتش یه دستم گذاشتم رو پهلوش اون یکی هم دور شونه اش حلقه کردم به خودم چسبوندمش
موهاش بوی خوبی داشت چشمام بستم تا بتونم بوشون تو ریه هام هدایت کنم
سرم بردم تو گودی گردنش لیسی به لاله گوشش زدم
انگار دلم همه چیش میخواست اونم یا به رابطه از خود بی خود شده بودم دلم شیطنت میخواست
بوسه ای به گردنش زدم هوا داشت به تاریکی میزد و هوا کم کم گرگ و میش میشد ولی شب هاشم قشنگ بود
رضا:بریم هوا داره سرد میشه
سری تکون داد اول خودش فرستادم لباس بپوشه خودم برگشتم تا راحت بتونه لباس عوض کنه بعد اینکه تموم کرد منم رفتم لباسم پوشیدم
با هم دیگه راهی به سمت کلبه شدیم تو راه میلرزید معلوم بود سردش شده رفتم بغلش کردم با هم
هم قدم شدیم....
این پارتم رمانتیک شده نه من که عاشق این پارت شدمم..
۱۱.۵k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.