مافیای بزرگ
𝐛𝐢𝐠 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟔𝟒
۹ ماه بعد.....
صبح با خوردن نور به چشم هام بیدار شدم دیدم کوک از پشت بغلم کرده داره شکمم نوازش میکنه بخاطر کارش لبخندی رو لبم نشست
+امممممم یبدرا شدی گرلم(خواب آلود و صدای بم)
_اوهوم
+(خنده هات)دل تو دلم نیست تا این کوچولو به دنیا بیاد
_منم (خنده)
+امید وارم دختر کوچولوم هم مثل مامانش بشه(بم)
_(خنده)
_جونگکوکااااااااا
+جانم(بم)
_دلم توت فرنگی با نوتلا می خواد با نون تست و مربا آلبالو امممممم پنکیک و عسل موز با کاپو چینیو
+چشم هرچی خانومم بگه(ات می بوسه )
_(اتم کوک و می بوسه)
کمی بعد
_کوک کمکم میکنی بلند شم!؟
+آره گرلم وایسا
_مرسی
کوک آروم بلندم کرد و کمک کرد یکم راه برم
_می خوام برم حموم ولی این کوچولو باعث شده برام سخت شه
+(خنده هات) می خوای ببرمت!؟
_نع مرسی میریم یه کاری میکنی حالا بیا جمع کن بعدا به اجوما میگم کمکم کنه برم
+(دوباره خنده هات)
بعد آروم دست کوک گرفتم از پله ها رفتیم پایین که نشستم رو میز و دقیقا همون چیز هایی که دلم می خواست رو میز بود امممممم به به شروع کردم به خوردن صبحانه....
بعد صبحونه یکم با بم بازی کردم و با کوک فیلم دیدم وسط فیلم بود که یهووو دلم درد گرفت اول توجه نکردم ولی بعد بد تر شد
_کو..ک(نفس زنان)
+ات خوبی چی شد(نگران)
_وقته داره به دنیا میاد(جیغ )
+باشه باشه آروم باش الان می ریم بیمارستان(هول شده و خیلی نگران)
ویو کوک
بدو بدو رفتم ساک بچه رو برداشتم ات برآید استایل بغل کردم گذاشتم تو ماشین راه افتادم تو راه ات همش جیغ می زند برای همین خیلی بیشتر نگران شدم زنگ زدم تهیونگ که اونم گفت داره خودشو می رسونه تو راه کلا دست ات گرفته بودم
ویو ات
وقتی رسیدیم سریع من رو بردن اتاق عمل بعد سیاهییییی
ویو کوک
پشت اتاق عمل منتظر بودم خیلی استرس داشتم که یهوو تهیونگ و نایون به همراه کوچولوشون ته مین اومدن
÷کوک ات کجاس
+ات ات(نگران)
÷کوک یه نفس عمیق بکش بگو فقط آروم باش خب!؟
+اوففف باشه تو خونه بودم که یهوو درد ات شروع شد الانم یه نیم ساعتی میشه بردنش اتاق عمل (استرس)
÷(خنده)دقیقا شبیه خودم شدی وقتی نایون داشت زایمان می کرد
ته مین:عمو یعنی دختر کوچولوتون داره به دنیا میاد؟
+آره عزیزم
۱ ساعت بعد
ات رو از اتاق آوردن و بردن بخش منم دختر کوچولوم بغل کردم آخییییییی چه نازه که ات به هوش اومد
_میشه دخترم بغل کنم!؟
+آره عزیزم
بچه رو دادم به ات
_جانم جانم قشنگ مامان شیر می خوای باشه
ویو ات
آروم یکی از سینه هام گذاشتم تو دهنش که شروع کرد به شیر خوردن از کیوت بودنش خندم گرفت که دیدم بله کوک حسودیش شده
+اونا فقط مال منن اون حق نداره بخوره
_عه کوک مگه بچه اییی کوچولومون نیاز داره شیر بخوره
+ههههههههههه
_خب اسمش چی بزاریم!؟
+امممم نمیدونم یادته یبار گفتی دوست داری اسم دخترمون سول باشه!؟
_آره خیلی تازه به فامیلیش هم میاد جئون سول (خنده)
+خوش اومدی سولی بابا(خنده)
خمارییییییی🦋🌚
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟔𝟒
۹ ماه بعد.....
صبح با خوردن نور به چشم هام بیدار شدم دیدم کوک از پشت بغلم کرده داره شکمم نوازش میکنه بخاطر کارش لبخندی رو لبم نشست
+امممممم یبدرا شدی گرلم(خواب آلود و صدای بم)
_اوهوم
+(خنده هات)دل تو دلم نیست تا این کوچولو به دنیا بیاد
_منم (خنده)
+امید وارم دختر کوچولوم هم مثل مامانش بشه(بم)
_(خنده)
_جونگکوکااااااااا
+جانم(بم)
_دلم توت فرنگی با نوتلا می خواد با نون تست و مربا آلبالو امممممم پنکیک و عسل موز با کاپو چینیو
+چشم هرچی خانومم بگه(ات می بوسه )
_(اتم کوک و می بوسه)
کمی بعد
_کوک کمکم میکنی بلند شم!؟
+آره گرلم وایسا
_مرسی
کوک آروم بلندم کرد و کمک کرد یکم راه برم
_می خوام برم حموم ولی این کوچولو باعث شده برام سخت شه
+(خنده هات) می خوای ببرمت!؟
_نع مرسی میریم یه کاری میکنی حالا بیا جمع کن بعدا به اجوما میگم کمکم کنه برم
+(دوباره خنده هات)
بعد آروم دست کوک گرفتم از پله ها رفتیم پایین که نشستم رو میز و دقیقا همون چیز هایی که دلم می خواست رو میز بود امممممم به به شروع کردم به خوردن صبحانه....
بعد صبحونه یکم با بم بازی کردم و با کوک فیلم دیدم وسط فیلم بود که یهووو دلم درد گرفت اول توجه نکردم ولی بعد بد تر شد
_کو..ک(نفس زنان)
+ات خوبی چی شد(نگران)
_وقته داره به دنیا میاد(جیغ )
+باشه باشه آروم باش الان می ریم بیمارستان(هول شده و خیلی نگران)
ویو کوک
بدو بدو رفتم ساک بچه رو برداشتم ات برآید استایل بغل کردم گذاشتم تو ماشین راه افتادم تو راه ات همش جیغ می زند برای همین خیلی بیشتر نگران شدم زنگ زدم تهیونگ که اونم گفت داره خودشو می رسونه تو راه کلا دست ات گرفته بودم
ویو ات
وقتی رسیدیم سریع من رو بردن اتاق عمل بعد سیاهییییی
ویو کوک
پشت اتاق عمل منتظر بودم خیلی استرس داشتم که یهوو تهیونگ و نایون به همراه کوچولوشون ته مین اومدن
÷کوک ات کجاس
+ات ات(نگران)
÷کوک یه نفس عمیق بکش بگو فقط آروم باش خب!؟
+اوففف باشه تو خونه بودم که یهوو درد ات شروع شد الانم یه نیم ساعتی میشه بردنش اتاق عمل (استرس)
÷(خنده)دقیقا شبیه خودم شدی وقتی نایون داشت زایمان می کرد
ته مین:عمو یعنی دختر کوچولوتون داره به دنیا میاد؟
+آره عزیزم
۱ ساعت بعد
ات رو از اتاق آوردن و بردن بخش منم دختر کوچولوم بغل کردم آخییییییی چه نازه که ات به هوش اومد
_میشه دخترم بغل کنم!؟
+آره عزیزم
بچه رو دادم به ات
_جانم جانم قشنگ مامان شیر می خوای باشه
ویو ات
آروم یکی از سینه هام گذاشتم تو دهنش که شروع کرد به شیر خوردن از کیوت بودنش خندم گرفت که دیدم بله کوک حسودیش شده
+اونا فقط مال منن اون حق نداره بخوره
_عه کوک مگه بچه اییی کوچولومون نیاز داره شیر بخوره
+ههههههههههه
_خب اسمش چی بزاریم!؟
+امممم نمیدونم یادته یبار گفتی دوست داری اسم دخترمون سول باشه!؟
_آره خیلی تازه به فامیلیش هم میاد جئون سول (خنده)
+خوش اومدی سولی بابا(خنده)
خمارییییییی🦋🌚
۸.۸k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.