فیک شوگا ( عشق ممنوعه ی من ) پارت 32
دستمو بردم زیر دلش و ماساژش دادم اروم اروم دیدم که چشاشو باز کرد معلوم بود کهدرد داره گفتم:بیبی لاوم درد نداری ؟
گفت:چرا ددی اما اگه یه ذره دیگه مالش بدی اوکی میشم
گفتم:عشقم خیلی دوست دارم و گرفتمش داخل بدنم
گفت:منم همینجور تو بهترین ددی دنیایی
نیشخند زدم وسرشو بوسیدم با ا/ت بلند شدیم و خواستیم بریم بیرون که فهمیدیم یه حوله بیشتر نیست که اونم مال منه
ا/ت گفت:ددی مشکلی داری که با هم استفاده کنیم؟
گفتم:اینچه سوالیه معلومه که نه من همچیم مطعلق به توعه حولم که هیچی(لبخند کیوت)
از حولم استفاده کردم ودادمش به ا/ت بدنشو خشک کرد خواست موهاشم خشک کنه که گفتم:بیب بده من موهای خوشگلتو خشک کنم
گفت:باشه مرسی
از دید ا/ت
گفتم:باشه مرسی اومد سمتم موهامو با حوله خشک کرد بعد موهامو اروم شونه کرد و بعد موهامو بالا دم اسبی بست بلند شدم و یه بوسه روی لپش زدم و گفتم: مرسی ددی خوشگلم لبخند کیوتی زد رفتم سمت کمد و یه لباس بیرونی مشکی پوشیدم( عکسشو گذاشتم)
گفت:بیبی کجا میری؟
گفتم:عشقم بخدا نامجون شاکی میشه جلوشم بیزحمت سوتی ندیکه چکار کردی
با قیافه کیوت اومد سمتم و گفت:بیب نمیتونی پیشم بمونی واقعا؟
دلم اب شد گفتم:وایییی ترو خدا اینجوری نکن صورتتو دلم رفت باشه باشه به نامجون میگم میرم پیش سو میام پیشت
با خوشحالی اروم بغلم کرد و گفت:پس شب منتظرتم
منم بغلش کردم و گفتم:کاش موقع سکس کردناتم اینقدر مظلوم و کیوت بودی
گفت:نه دیگه اونموقع نمیشه خنده تو گلویی کردم و از بغلش اومدم بیرون و یه بوسه روی پیشونیش زدم و اونم اومد گردنمو بوسید رفتم سمت کشو کنار تخت گوشیمو برداشم گذاشتم توی کیفم و رفتم سمت درخواستم برم بیرون که شوگا گفت:من بدون لبات که دووم نمیارم اومد سمتم و بوسم کرد منم همکاری کردم و بعدش ازش جدا شدم و گفتم:اوک عیزم شب میبینمت رفتم بیرون از خونه و رفتم به سمت خونه و وارد شدم دیدم نامجون نیست نگا به ساعت کردم ساعت 5 بعد از ظهر بود باید نامجون اون ساعت خونه بود رفتم سمت اتاقش و دیدم که یه دختر توی بغلشه خیلی خوشحال شدم که بالاخره یکی رو پیدا کرده ولی از قبل اینو پیدا کرده یا تازه باهاش اشناشده؟حتما از قبله چون نامجون به این زودی با کسی رابطه برقرار نمیکنه .....با خوشحال رفتم بالا توی اتاق خودم و به سو زنگ زدم و بعد از حرف زدن زیاد بهش گفتم:خوشکلم میشه ازت خواهشی کنم؟
گفت:یا خدا جونم؟
گفتم:ببین من میخوام امشب برم پیش شوگا ولی چون نامجون دیشب بهم اجازه داد امشب نمیده میخوام بگم میام پیش تو میشه اگه بهت زنگ ز د جمش کنی؟
گفت:یاااا دختر تو چرا هرشب پیش شوگایی یه شب بیا پیش من ولی باشه من هواتو دارم
گفتم:هفته دیگه دوروز میام پیشت مرسی عزیزم
و خداحافظی کردیمو من رفتم پایین که اب بخورم که یهو......
گفت:چرا ددی اما اگه یه ذره دیگه مالش بدی اوکی میشم
گفتم:عشقم خیلی دوست دارم و گرفتمش داخل بدنم
گفت:منم همینجور تو بهترین ددی دنیایی
نیشخند زدم وسرشو بوسیدم با ا/ت بلند شدیم و خواستیم بریم بیرون که فهمیدیم یه حوله بیشتر نیست که اونم مال منه
ا/ت گفت:ددی مشکلی داری که با هم استفاده کنیم؟
گفتم:اینچه سوالیه معلومه که نه من همچیم مطعلق به توعه حولم که هیچی(لبخند کیوت)
از حولم استفاده کردم ودادمش به ا/ت بدنشو خشک کرد خواست موهاشم خشک کنه که گفتم:بیب بده من موهای خوشگلتو خشک کنم
گفت:باشه مرسی
از دید ا/ت
گفتم:باشه مرسی اومد سمتم موهامو با حوله خشک کرد بعد موهامو اروم شونه کرد و بعد موهامو بالا دم اسبی بست بلند شدم و یه بوسه روی لپش زدم و گفتم: مرسی ددی خوشگلم لبخند کیوتی زد رفتم سمت کمد و یه لباس بیرونی مشکی پوشیدم( عکسشو گذاشتم)
گفت:بیبی کجا میری؟
گفتم:عشقم بخدا نامجون شاکی میشه جلوشم بیزحمت سوتی ندیکه چکار کردی
با قیافه کیوت اومد سمتم و گفت:بیب نمیتونی پیشم بمونی واقعا؟
دلم اب شد گفتم:وایییی ترو خدا اینجوری نکن صورتتو دلم رفت باشه باشه به نامجون میگم میرم پیش سو میام پیشت
با خوشحالی اروم بغلم کرد و گفت:پس شب منتظرتم
منم بغلش کردم و گفتم:کاش موقع سکس کردناتم اینقدر مظلوم و کیوت بودی
گفت:نه دیگه اونموقع نمیشه خنده تو گلویی کردم و از بغلش اومدم بیرون و یه بوسه روی پیشونیش زدم و اونم اومد گردنمو بوسید رفتم سمت کشو کنار تخت گوشیمو برداشم گذاشتم توی کیفم و رفتم سمت درخواستم برم بیرون که شوگا گفت:من بدون لبات که دووم نمیارم اومد سمتم و بوسم کرد منم همکاری کردم و بعدش ازش جدا شدم و گفتم:اوک عیزم شب میبینمت رفتم بیرون از خونه و رفتم به سمت خونه و وارد شدم دیدم نامجون نیست نگا به ساعت کردم ساعت 5 بعد از ظهر بود باید نامجون اون ساعت خونه بود رفتم سمت اتاقش و دیدم که یه دختر توی بغلشه خیلی خوشحال شدم که بالاخره یکی رو پیدا کرده ولی از قبل اینو پیدا کرده یا تازه باهاش اشناشده؟حتما از قبله چون نامجون به این زودی با کسی رابطه برقرار نمیکنه .....با خوشحال رفتم بالا توی اتاق خودم و به سو زنگ زدم و بعد از حرف زدن زیاد بهش گفتم:خوشکلم میشه ازت خواهشی کنم؟
گفت:یا خدا جونم؟
گفتم:ببین من میخوام امشب برم پیش شوگا ولی چون نامجون دیشب بهم اجازه داد امشب نمیده میخوام بگم میام پیش تو میشه اگه بهت زنگ ز د جمش کنی؟
گفت:یاااا دختر تو چرا هرشب پیش شوگایی یه شب بیا پیش من ولی باشه من هواتو دارم
گفتم:هفته دیگه دوروز میام پیشت مرسی عزیزم
و خداحافظی کردیمو من رفتم پایین که اب بخورم که یهو......
۲.۶k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.