فیک آخرش چی میشه:) 16p
جونگ کوک ویو
جیمین: جونگ کوک... بابام.... ا.ت رو برده....
جونگ کوک: چییی؟(حالت شوک و نگرانی)
تهیونگ: من میدونستم یه روزی یه کاری دست ا.ت میده...
جونگ کوک: بیار ببینم چی گفته؟(عکس پیام پست بعدی)
تهیونگ: خب پس بیاید بریم آدرسی که گفته
جیمین: تهیونگ دیوونه شدی خیلی خطرناکه...
تهیونگ: اگر برای ما خطرناکه پس ا.ت جی؟... اون بیچاره کسیو نداره که بخواد بره کمکش کنه باباشم که دوستش نداره که بره دنبالش حتی چند بار داشته ا.ت رو میکشته.... باید ما بریم دنبالش.... هنین الاان
داشتیم میرفتیم که شوگا و جین گفتن: ماعم میایم
باشه ای گفتیم و راه افتادیم
میخواست رانندگی کنم که تهیونگ گفت: جونگ کوک... فکر کنم من الان رانندگی کنم بهتره....رفتیم جین جلو نشسته بود و ما پشت بودیم...
تهیونگ خودش بیشتر از هرکسی استرس داشت... آخه میشناسه که بابای جیمین چه آدم پستیه...(دوجتان این پُست نیستا😅😅پَسته✓)
یه بار هم خواهر تهیونگ ینی جیسان افتاده بود دست بابای جیمین... بدترین اتفاق رو سر جیسان آورد(خب از این بالا تر نمیرم که ویس میپاکه)
بالاخره رسیدیمبه آدرسی که فرستاده بود... جای متروکه ای به نظر میومد... البته از مافیا چه انتظاری میره...
ا.ت ویو
(فلش بک خونه)
دیدم کسی دیده نمیشه ولی صداش مثل همون مرده بود... باز نکردم که با شتاب درو باز کرد... یعنی شکست... حالا که دقت میکنم هم موهاش هم چشماش همرنگ جیمینه... نکنه... امکان نداره... یعنی این بابای جیمینه... بزرگتر از اونیه که بخواد برادرش باشه
اومد تو و گفت: به به خانم کیم... باید یه روزی این انتقام شیرین و لذت بخش و ازت میگرفتم
.....
گفتم: چی میخوای از من... ها؟
گفت: فقط میخوام انتقام کارایی که بابات کرده رو بگیرم...
گفتم: ولی هرکاری هم بکنی اون منو دوست نداره و بهم اهمیت نمیده و زجر نمیکشه میفهمی؟......
گفت: برام مهم نیست بالاخره کشتن آدم به من حال میده...
چی..... ینی میخواد منو بکشه؟!؟!
جیمین: جونگ کوک... بابام.... ا.ت رو برده....
جونگ کوک: چییی؟(حالت شوک و نگرانی)
تهیونگ: من میدونستم یه روزی یه کاری دست ا.ت میده...
جونگ کوک: بیار ببینم چی گفته؟(عکس پیام پست بعدی)
تهیونگ: خب پس بیاید بریم آدرسی که گفته
جیمین: تهیونگ دیوونه شدی خیلی خطرناکه...
تهیونگ: اگر برای ما خطرناکه پس ا.ت جی؟... اون بیچاره کسیو نداره که بخواد بره کمکش کنه باباشم که دوستش نداره که بره دنبالش حتی چند بار داشته ا.ت رو میکشته.... باید ما بریم دنبالش.... هنین الاان
داشتیم میرفتیم که شوگا و جین گفتن: ماعم میایم
باشه ای گفتیم و راه افتادیم
میخواست رانندگی کنم که تهیونگ گفت: جونگ کوک... فکر کنم من الان رانندگی کنم بهتره....رفتیم جین جلو نشسته بود و ما پشت بودیم...
تهیونگ خودش بیشتر از هرکسی استرس داشت... آخه میشناسه که بابای جیمین چه آدم پستیه...(دوجتان این پُست نیستا😅😅پَسته✓)
یه بار هم خواهر تهیونگ ینی جیسان افتاده بود دست بابای جیمین... بدترین اتفاق رو سر جیسان آورد(خب از این بالا تر نمیرم که ویس میپاکه)
بالاخره رسیدیمبه آدرسی که فرستاده بود... جای متروکه ای به نظر میومد... البته از مافیا چه انتظاری میره...
ا.ت ویو
(فلش بک خونه)
دیدم کسی دیده نمیشه ولی صداش مثل همون مرده بود... باز نکردم که با شتاب درو باز کرد... یعنی شکست... حالا که دقت میکنم هم موهاش هم چشماش همرنگ جیمینه... نکنه... امکان نداره... یعنی این بابای جیمینه... بزرگتر از اونیه که بخواد برادرش باشه
اومد تو و گفت: به به خانم کیم... باید یه روزی این انتقام شیرین و لذت بخش و ازت میگرفتم
.....
گفتم: چی میخوای از من... ها؟
گفت: فقط میخوام انتقام کارایی که بابات کرده رو بگیرم...
گفتم: ولی هرکاری هم بکنی اون منو دوست نداره و بهم اهمیت نمیده و زجر نمیکشه میفهمی؟......
گفت: برام مهم نیست بالاخره کشتن آدم به من حال میده...
چی..... ینی میخواد منو بکشه؟!؟!
۳.۹k
۲۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.