پارت ۲۷
یه تاپ و شلوارک نازک تنت بود همین برای حرص دادنش کافی بود یه چیز کوتاهی رو تاپ و شلوارک پوشیدی و رفتی سمت در، از راه پله رد شدی و درو باز کردی دقیقا روبه روت بود قرمزی چشماش از صد کیلومتری مشخص بود از سرتا پاتو نگاه کرد و دستشو انداخت تو ته ریشش و با عصبانیت تمام خیره شد بهت رفتی نزدیکش که محکم بازوتو کرفتو پرتت کرد تو ماشین خواستی کاری بکنی که سوار شد و ماشین رو قفل کرد .
آرمین. این چه وضعیه.. فکر کردی بی صاحب شدی اینجوری ول شی تو خیابون
ات. نه خیر لازم نکرده ادای باشرفارو در بیاری من تو زندگیم فقط یه مرد با شرف دیدم اونم بابامه
آرمین. جدی بابات همینقدر باشرف و روشن فکره که اجازه میده دختر شونزده سالش یه شبه ول بشه بغل منی که دوبرابرت سن دارم؟انقدر روشن فکر و باشرفه که براش مهم نی دختر شونزده سالش زن شده؟
موندم چه جوابی بهش بدم.باید می گفتم نه بابام هیچ مشکلی نداره اگه با یه مرد غریبه باشم؟ بهش نزدیک شدم و گفتم
ات. اره در همین حد روشن فکره.
آرمین. این چه وضعیه.. فکر کردی بی صاحب شدی اینجوری ول شی تو خیابون
ات. نه خیر لازم نکرده ادای باشرفارو در بیاری من تو زندگیم فقط یه مرد با شرف دیدم اونم بابامه
آرمین. جدی بابات همینقدر باشرف و روشن فکره که اجازه میده دختر شونزده سالش یه شبه ول بشه بغل منی که دوبرابرت سن دارم؟انقدر روشن فکر و باشرفه که براش مهم نی دختر شونزده سالش زن شده؟
موندم چه جوابی بهش بدم.باید می گفتم نه بابام هیچ مشکلی نداره اگه با یه مرد غریبه باشم؟ بهش نزدیک شدم و گفتم
ات. اره در همین حد روشن فکره.
۱.۹k
۱۴ دی ۱۴۰۳