پارت آخر فیک کوک
مرسی که میخونی .
ویو کوک
کیک رو که خوردیم ات گفت
+من ی چیز دیگه هم برات دارم
_چی؟
+اینو
و ی جعبه کوچیک داد دستم.بازش کردم توش ی بیبی چک بود که دوتا خط قرمز داشت.
_این یعنی چی؟
+چی یعنی چی؟
_خب میدونم ی بیبی چکه و به چکاری بدرد میخوره فقط نمیدونم دوتا خط یعنی چی؟
+اوفففف دوتا خط یعنی اینکه من حاملم .
_جدی؟
رفتم و محکم بغلش کردم
+آخخ له شدم
[فلش بک فردا]
_بریم؟
+بریم
ویو ات
رفتیم و سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم. وقتی رسیدیم دیدم مامان و بابام و اونور اینجان .
+مامان شما اینجا......
م/ا:جونگ کوک خبرمون کرد
+آهااا بریم تو
پ/ا:صبر کن
+چیشده؟
م/ا:تو مطمئنی که انتخابت درسته؟
+مطمئن تر از این نمیشم
پ/ا:ات دخترم از نظر من بهتره یکم صبر کنید تا ماهم با جونگ کوک آشنا تر شیم
+بابا جون،کوک همینیه که الان میبینیدش ، در ضمن من قراره با کوک ازدواج کنم و خودمم کوک رو میشناسم همین کافیه......بریم تو
[علامت پدر $[پدر همونیه که یکی رو با یکی دیگه مزدوج میکنه😅]]
$خانم لی ات آیا شما حاضرید در تمام مشکلات زندگی تمام سختی ها بالا و پایین ها و غم ها و شادی ها و بیماری و سلامتی در کنار جئون جونگ کوک بمونی و هرگز ترکش نکنی .
+اممممممم.......خب.......
چهره ی کوک خیلی مضطرب بود و ی لبخند کیوت رو لباش بود . دلم میخواست یکم اذیتش کنم پس
+خب من یکم وقت میخوام که فکر کنم
$مگه قبلا فکراتو نکردی دخترم؟
چهره ی کوک مضطرب تر شد قیافش خیلی خنده دار شده بود . دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم زدم زیر خنده و گفتم
+بلع حاضرم 😁
$ آقای جئون جونگ کوک آیا شما حاضرید در تمام مشکلات زندگی تمام سختی ها بالا و پایین ها و غم ها و شادی ها و بیماری و سلامتی در کنار لی ات بمونی و هرگز ترکش نکنی .
_بلع
[صدای دست و جیغ و هورا رفت بالا][و حالا کیس ازدواج][و تبریک گفتن مهمونا][و تاماممم]
[علامت اونور♡]
♡هی ات
+چیه؟
♡[بغض]ات بهت تبریک میگم ،جونگ کوک به تو هم همینطور ، تبریک میگم،خوشبخت شید🥺
+اونور
♡هممم
+ناراحتی؟
♡نه
+پس چرا بغض کردی؟
♡من بغض نکردم ....من.....منفقط...من فقط
یهو اومد تو بغلم و شروع کرد به گریه کردن
♡اتییییی تو الان ازدواج کردیییییی....دیگه به کی بگم آبجیییییی اوسکلم کی میاد تورو بگیرهههههه😅
+ببین خیلی بیشعوری😐😂
♡باشه باشه ........ هی جونگ کوک
_بله
♡اگه بفهمم خواهرم و اذیت کردی ..کاری میکنم که.....
_نترس بابا نمیخواد از این تهدیدات بکنی. خواهرتو رو سرم میزارم .
و...........................................................................................
[هیچی دیگه رفتن خونه و بعد از ۹ ماه هم ی دوقلوی ی دختر و ی پسر بدنیا آوردن اسم پسره جونگی و دختره هم جونسو بود و تامام]
[علامت جونگی*علامت جونسو×]
*خب
+چی خب پسرم؟
×بعدش چی شد مامانی؟
+هیچی دیع بعدشم که شما دوتا وروجک بدنیا اومدین
*مامان این عکس ازدواجتونه
+آره پسرم
×از اون موقع تا الان خیلی خوب موندین عااااااا چقدر خوشگلین .
صدای در اومد و کوک وارد شد
×*سلام بابا
_سلام وروجک ها ..... سلام بر بانوی زیبایی ها جئون ات😇
+😂😂مزه نریز
_باشه بابا باشه
*بابا مامان از خاطرات جونیتون گفت
_خب
×از زمانی که باهم آشنا شدین تا بدنیا اومدن مارو گفت
_آفرین بهشششششش
*ولی خب نمیدونم چرا احساس میکنم کامل نگفت
×تو که میدونی مامان جاهایی رو که خجالت میکشه رو نمیگه
*×بابا تو بگو
_ات ی بار ی چیزیو کامل توضیح بده
+من چیو کامل توضیح ندادم
_داستان زندگی مشترکمون رو
+کامل توضیح دادم که
_مطمئنی اون شبارم گفتی که.......
+معلومه که نه
_اشکالی نداره بچه ها بیاین اینجا خودم بهتون تعریف میکنم
+یااااااا کوک
_باشه بابا شوخی کردم
+×_*😂😂😂😂
[فلش بک به شب موقع خواب]
×شب بخیر به همگی
+*_شب بخیر
*مامان بابا شب بخیر
+_شب بخیر
+بریم بخوابیم
_همممم
رفتیم تو تخت و دستای کوک دورم حلقه شد
+یا کوکی سنی ازمون گذشته
_کجا سنی گذشته تو ۳۲ سالته منم۳۹ درضمن وقتی هنوز کوکی صدام میکنی یعنی هنوز جوونیم
+باشه بابا تو خوبی
_اتی؟
+جانم
_تو از این همه سال زندگی با من راضی هستی؟
+آره راضیه راضیم
_جدا ی بارم فکر جدا شدن از من و نداشتی؟
+نه چرا باید از کسی که عاشقشم جدا شم؟
_همینطوری پرسیدم.......ممنون که اینهمه سال تو سختی ها و راحتی ها و خوشی ها و غم ها کنارم موندی
+منم همینطور
و لبام به لبای کوک رسید و......
[پایان]
خوب بود؟
خب پایان دیگه تموم شد آره دیه برید خوش باشید هر وقت فیک تهکوک رو نوشتم باز میگردم خیلی هم طول نمیکشه هاااا😂😇🫡.
ویو کوک
کیک رو که خوردیم ات گفت
+من ی چیز دیگه هم برات دارم
_چی؟
+اینو
و ی جعبه کوچیک داد دستم.بازش کردم توش ی بیبی چک بود که دوتا خط قرمز داشت.
_این یعنی چی؟
+چی یعنی چی؟
_خب میدونم ی بیبی چکه و به چکاری بدرد میخوره فقط نمیدونم دوتا خط یعنی چی؟
+اوفففف دوتا خط یعنی اینکه من حاملم .
_جدی؟
رفتم و محکم بغلش کردم
+آخخ له شدم
[فلش بک فردا]
_بریم؟
+بریم
ویو ات
رفتیم و سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم. وقتی رسیدیم دیدم مامان و بابام و اونور اینجان .
+مامان شما اینجا......
م/ا:جونگ کوک خبرمون کرد
+آهااا بریم تو
پ/ا:صبر کن
+چیشده؟
م/ا:تو مطمئنی که انتخابت درسته؟
+مطمئن تر از این نمیشم
پ/ا:ات دخترم از نظر من بهتره یکم صبر کنید تا ماهم با جونگ کوک آشنا تر شیم
+بابا جون،کوک همینیه که الان میبینیدش ، در ضمن من قراره با کوک ازدواج کنم و خودمم کوک رو میشناسم همین کافیه......بریم تو
[علامت پدر $[پدر همونیه که یکی رو با یکی دیگه مزدوج میکنه😅]]
$خانم لی ات آیا شما حاضرید در تمام مشکلات زندگی تمام سختی ها بالا و پایین ها و غم ها و شادی ها و بیماری و سلامتی در کنار جئون جونگ کوک بمونی و هرگز ترکش نکنی .
+اممممممم.......خب.......
چهره ی کوک خیلی مضطرب بود و ی لبخند کیوت رو لباش بود . دلم میخواست یکم اذیتش کنم پس
+خب من یکم وقت میخوام که فکر کنم
$مگه قبلا فکراتو نکردی دخترم؟
چهره ی کوک مضطرب تر شد قیافش خیلی خنده دار شده بود . دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم زدم زیر خنده و گفتم
+بلع حاضرم 😁
$ آقای جئون جونگ کوک آیا شما حاضرید در تمام مشکلات زندگی تمام سختی ها بالا و پایین ها و غم ها و شادی ها و بیماری و سلامتی در کنار لی ات بمونی و هرگز ترکش نکنی .
_بلع
[صدای دست و جیغ و هورا رفت بالا][و حالا کیس ازدواج][و تبریک گفتن مهمونا][و تاماممم]
[علامت اونور♡]
♡هی ات
+چیه؟
♡[بغض]ات بهت تبریک میگم ،جونگ کوک به تو هم همینطور ، تبریک میگم،خوشبخت شید🥺
+اونور
♡هممم
+ناراحتی؟
♡نه
+پس چرا بغض کردی؟
♡من بغض نکردم ....من.....منفقط...من فقط
یهو اومد تو بغلم و شروع کرد به گریه کردن
♡اتییییی تو الان ازدواج کردیییییی....دیگه به کی بگم آبجیییییی اوسکلم کی میاد تورو بگیرهههههه😅
+ببین خیلی بیشعوری😐😂
♡باشه باشه ........ هی جونگ کوک
_بله
♡اگه بفهمم خواهرم و اذیت کردی ..کاری میکنم که.....
_نترس بابا نمیخواد از این تهدیدات بکنی. خواهرتو رو سرم میزارم .
و...........................................................................................
[هیچی دیگه رفتن خونه و بعد از ۹ ماه هم ی دوقلوی ی دختر و ی پسر بدنیا آوردن اسم پسره جونگی و دختره هم جونسو بود و تامام]
[علامت جونگی*علامت جونسو×]
*خب
+چی خب پسرم؟
×بعدش چی شد مامانی؟
+هیچی دیع بعدشم که شما دوتا وروجک بدنیا اومدین
*مامان این عکس ازدواجتونه
+آره پسرم
×از اون موقع تا الان خیلی خوب موندین عااااااا چقدر خوشگلین .
صدای در اومد و کوک وارد شد
×*سلام بابا
_سلام وروجک ها ..... سلام بر بانوی زیبایی ها جئون ات😇
+😂😂مزه نریز
_باشه بابا باشه
*بابا مامان از خاطرات جونیتون گفت
_خب
×از زمانی که باهم آشنا شدین تا بدنیا اومدن مارو گفت
_آفرین بهشششششش
*ولی خب نمیدونم چرا احساس میکنم کامل نگفت
×تو که میدونی مامان جاهایی رو که خجالت میکشه رو نمیگه
*×بابا تو بگو
_ات ی بار ی چیزیو کامل توضیح بده
+من چیو کامل توضیح ندادم
_داستان زندگی مشترکمون رو
+کامل توضیح دادم که
_مطمئنی اون شبارم گفتی که.......
+معلومه که نه
_اشکالی نداره بچه ها بیاین اینجا خودم بهتون تعریف میکنم
+یااااااا کوک
_باشه بابا شوخی کردم
+×_*😂😂😂😂
[فلش بک به شب موقع خواب]
×شب بخیر به همگی
+*_شب بخیر
*مامان بابا شب بخیر
+_شب بخیر
+بریم بخوابیم
_همممم
رفتیم تو تخت و دستای کوک دورم حلقه شد
+یا کوکی سنی ازمون گذشته
_کجا سنی گذشته تو ۳۲ سالته منم۳۹ درضمن وقتی هنوز کوکی صدام میکنی یعنی هنوز جوونیم
+باشه بابا تو خوبی
_اتی؟
+جانم
_تو از این همه سال زندگی با من راضی هستی؟
+آره راضیه راضیم
_جدا ی بارم فکر جدا شدن از من و نداشتی؟
+نه چرا باید از کسی که عاشقشم جدا شم؟
_همینطوری پرسیدم.......ممنون که اینهمه سال تو سختی ها و راحتی ها و خوشی ها و غم ها کنارم موندی
+منم همینطور
و لبام به لبای کوک رسید و......
[پایان]
خوب بود؟
خب پایان دیگه تموم شد آره دیه برید خوش باشید هر وقت فیک تهکوک رو نوشتم باز میگردم خیلی هم طول نمیکشه هاااا😂😇🫡.
۱۴.۸k
۱۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.