part 11
(روز عمل)
تا جایی که میشد ا.ت رو همراهی کردم ولی وقتی پشت در موندم استرسم بیشتر و بیشتر میشد و ناخدا گاه اشک از گوشه ی چشمم میریخت نشستم رو صندلی های کنار در اتاق عمل
که جین نشست کنارم رو دستش رو گذاشت پشت کمرم و بهم میگفت نگران باشم
ولی نگرانیم دست خودم نبود
(سه ساعت بعد)
ویو هانا/:
سه ساعته که تو اتاق عملم همه چی خوبه داشتم ادامه ی میدادم که پرستار داد میزنه و میگه:دکتر!!!!
ضربان قلب بیمار داره میاد پایین
که بعد از حرفش نگام رفت روی مانیتور که ضربان قلب ا.ت کم ترو کمتر میشد که داد بلندی کشیدمو گفتم:چرا اینجوری وایسادید دستگاه شوک رو بیارید زود ..سریع باشید دستگاه شوک رو اوردن
هانا :۱۰۰ژول ....شوک
۱۵۰ ژول...شوک
۲۰۰ ژول ....شوک
۲۰۰ ژول ...شوک
پرستار: ضربان قلب بیمار برگشت
هانا:
یه نفس عمیق از استرس از دست دادن ا.ت کشیدمو به عمل ادامه دادم
(بابت این تکه متاسفم من خیلی تجربه ندارم اگه بد نوشتم)
ویو جی هوپ/:
سه ساعته که ا.ت توی اتاق عمله و خبری هنوز نشده
جین برام نهار خریده ولی اصلا اشتها ندارم
داشتم پشت در اتاق عمل قدم میزدم که سرم گیج میره و فقط صدای جین بود که اسممو میگفت که اونم کم کم برام مبهم میشد...
وقتی چشمامو باز کردم سقف سفید رو میبینم دورو برم رو نگاه کردم و دیدم جین نشسته کنارم وقتی دید چشمام رو باز کردم سریع ازم پرسید :حالت خوبه جاییت درد نمیکنه؟
که بدون توجه به سوالش گفتم:ا.ت.....ا.ت ....چی شد هنوز توی اتاق عمله؟
گفت:نه الان توی ریکاوریه نمیشه دیدش (معمولا بعد از عمل تا اینکه بیمار به هوش بیاد توی اونجا نگهش میدارن و اگه به هوش نیاد میبرندش ایسیو یا کما)
و به احتمال زیاد میبرنش ایسیو چون وسط عمل ایست قلبی داشته
با تعجب گفتم:ای..یست قلبی ؟جین زیر لب گفت :خاک تو سرم من نباید میگفتم هانا با خاک یکسانم میکنه
بعد از شنیدن این حرفش گفتم :یعنی چی مگه ا.ت چشه که تو نباید وضعتشو بهم بگی ؟
که گفت :ببین من نباید بهت میگفتم ولی وسط عمل ا.ت ایست قلبی کره به خاطر همین میبرنش ایسیو و...
ادامه ی حرفش برام مهم نبود سرمی که توی دستم بود رو در اوردم و باسرگیجه به طرف در رفتم جین مانعم شد و داشت ازم خواهش میکرد که نرم همون لحظه در باز شد هانا از در اومد و گفت :داری چی کار میکنی؟
like :12
تا جایی که میشد ا.ت رو همراهی کردم ولی وقتی پشت در موندم استرسم بیشتر و بیشتر میشد و ناخدا گاه اشک از گوشه ی چشمم میریخت نشستم رو صندلی های کنار در اتاق عمل
که جین نشست کنارم رو دستش رو گذاشت پشت کمرم و بهم میگفت نگران باشم
ولی نگرانیم دست خودم نبود
(سه ساعت بعد)
ویو هانا/:
سه ساعته که تو اتاق عملم همه چی خوبه داشتم ادامه ی میدادم که پرستار داد میزنه و میگه:دکتر!!!!
ضربان قلب بیمار داره میاد پایین
که بعد از حرفش نگام رفت روی مانیتور که ضربان قلب ا.ت کم ترو کمتر میشد که داد بلندی کشیدمو گفتم:چرا اینجوری وایسادید دستگاه شوک رو بیارید زود ..سریع باشید دستگاه شوک رو اوردن
هانا :۱۰۰ژول ....شوک
۱۵۰ ژول...شوک
۲۰۰ ژول ....شوک
۲۰۰ ژول ...شوک
پرستار: ضربان قلب بیمار برگشت
هانا:
یه نفس عمیق از استرس از دست دادن ا.ت کشیدمو به عمل ادامه دادم
(بابت این تکه متاسفم من خیلی تجربه ندارم اگه بد نوشتم)
ویو جی هوپ/:
سه ساعته که ا.ت توی اتاق عمله و خبری هنوز نشده
جین برام نهار خریده ولی اصلا اشتها ندارم
داشتم پشت در اتاق عمل قدم میزدم که سرم گیج میره و فقط صدای جین بود که اسممو میگفت که اونم کم کم برام مبهم میشد...
وقتی چشمامو باز کردم سقف سفید رو میبینم دورو برم رو نگاه کردم و دیدم جین نشسته کنارم وقتی دید چشمام رو باز کردم سریع ازم پرسید :حالت خوبه جاییت درد نمیکنه؟
که بدون توجه به سوالش گفتم:ا.ت.....ا.ت ....چی شد هنوز توی اتاق عمله؟
گفت:نه الان توی ریکاوریه نمیشه دیدش (معمولا بعد از عمل تا اینکه بیمار به هوش بیاد توی اونجا نگهش میدارن و اگه به هوش نیاد میبرندش ایسیو یا کما)
و به احتمال زیاد میبرنش ایسیو چون وسط عمل ایست قلبی داشته
با تعجب گفتم:ای..یست قلبی ؟جین زیر لب گفت :خاک تو سرم من نباید میگفتم هانا با خاک یکسانم میکنه
بعد از شنیدن این حرفش گفتم :یعنی چی مگه ا.ت چشه که تو نباید وضعتشو بهم بگی ؟
که گفت :ببین من نباید بهت میگفتم ولی وسط عمل ا.ت ایست قلبی کره به خاطر همین میبرنش ایسیو و...
ادامه ی حرفش برام مهم نبود سرمی که توی دستم بود رو در اوردم و باسرگیجه به طرف در رفتم جین مانعم شد و داشت ازم خواهش میکرد که نرم همون لحظه در باز شد هانا از در اومد و گفت :داری چی کار میکنی؟
like :12
۵.۸k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.