پارت نهم (رویای تاریک) 🚫+17 از الان به بعد 🚫
صبح شد از خواب بیدار شدم آیاتو روی من خوابیده بود نگاهم به سمت آیاتو رفت جیغم رفت تو هوا گفتم: از روی من گمشو اون ور .
گفت: تو گوشم داد نزن زنیکه هرزه .
گفتم: هرزه منم یا تو گمشو از اتاقم بیرون .
گفت:یه بار دیگه بگو هرزه .
داد زدم : هرزههههههههه.
و این شد که آیاتو نزدیکم شد بیشتر و بیشتر و!!!! لبام رو مکید !!!!البته من تلافی کردم و یه بادمجون کاشتم زیر چشمش و داد زدم : احمق نادون این دیگه چه کاری بود . بعد از کاشتن بادمجون زیر چشمش دوباره لبام رو مکید و من هم زدم تو دهنش و دهنش پر خون شد
داخل اتاق نشسته بودیم من داشتم به این فک میکردم که چرا منو بوسید و اون نمیدونم چیکار میکرد ولی خب به هر حال این جنگ اینجا تموم میشه برگشتم سمت آیاتو از کیفم یه بانداژ بتادین و پنبه درآوردم نشستم روی پاهای آیاتو و زخماش رو تمیز کردم و این نشونه صلح بود آیاتو دستم رو گرفت و گفت : معذرت میخوام بابت کاری که ممکنه الان بکنم . و منو گزاشت روی کولش و داشت از پله ها میرفت پایین من داد میزدم ایون اومد سمت آیاتو گفت: چیکار میکنی دختره رو بزار زمین . و من همینجوری جیغ میزدم آیاتو منو بورد داخل یه اتاق تاریک انداختم اونجا دهن و چشام رو بست و گفت : حالا تو دیگه مال منی . میخواستم بگم نه اما دهنم بسته بود اشکام مثل ابر بهاری شروع به ریختن کرد
ادامه دارد ....
..سعی کردم تو قسمتای بعد منحرفش کنم ..
گفت: تو گوشم داد نزن زنیکه هرزه .
گفتم: هرزه منم یا تو گمشو از اتاقم بیرون .
گفت:یه بار دیگه بگو هرزه .
داد زدم : هرزههههههههه.
و این شد که آیاتو نزدیکم شد بیشتر و بیشتر و!!!! لبام رو مکید !!!!البته من تلافی کردم و یه بادمجون کاشتم زیر چشمش و داد زدم : احمق نادون این دیگه چه کاری بود . بعد از کاشتن بادمجون زیر چشمش دوباره لبام رو مکید و من هم زدم تو دهنش و دهنش پر خون شد
داخل اتاق نشسته بودیم من داشتم به این فک میکردم که چرا منو بوسید و اون نمیدونم چیکار میکرد ولی خب به هر حال این جنگ اینجا تموم میشه برگشتم سمت آیاتو از کیفم یه بانداژ بتادین و پنبه درآوردم نشستم روی پاهای آیاتو و زخماش رو تمیز کردم و این نشونه صلح بود آیاتو دستم رو گرفت و گفت : معذرت میخوام بابت کاری که ممکنه الان بکنم . و منو گزاشت روی کولش و داشت از پله ها میرفت پایین من داد میزدم ایون اومد سمت آیاتو گفت: چیکار میکنی دختره رو بزار زمین . و من همینجوری جیغ میزدم آیاتو منو بورد داخل یه اتاق تاریک انداختم اونجا دهن و چشام رو بست و گفت : حالا تو دیگه مال منی . میخواستم بگم نه اما دهنم بسته بود اشکام مثل ابر بهاری شروع به ریختن کرد
ادامه دارد ....
..سعی کردم تو قسمتای بعد منحرفش کنم ..
۶.۱k
۲۷ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.