ت: وقتی غش کرد یکی زدم تو سرم بلندش کردم دیدم نازنین توی
ت: وقتی غش کرد یکی زدم تو سرم بلندش کردم دیدم نازنین توی دنیای خودشه
ای دختر مستر پارک زنده ای؟ صاب باغ کیه؟
نازنین:زر نزن اا ابن کی غش کرد🤦🏻♀
ت:بردار بیارش مریض میشن
نازنین:ت من وقتی دیدمش چشمام برق زد این نشونه خوبی نیست
ت:تو کی دیدی یکموجود با برق چشمنیمه گمشدش رو پیداکنه؟
نازنین:😑
ت: راس میگی زر زدم بیا بریم بخوابیم ساعت چهار صبحه الان خورشید میاد بالا
راوی: ت نازنین رفتن کاناپه توی سالن لم دادن ک خوابشون برد
جونگ کوک: صبح با سردرد چشمام رو بازکردم حس کردم اتاق خودمم بیدار شدم آروم تا چشمام رو بازکردم دیدم ی جای غریبم تازه یادم اومد چی شده
اتاقش مشکی بود و قرمز ی تخت داشتکنا پنجره ی کمد و ی میز تحریر ی میز دیگه هم داشت ولی روش وسایل ترسناک زیاد بود
جیمین:صبح بیدار شدم مثل ی فیلم همه چی هجوم اورد ستم چشمام رو باز کردم با یه اتاق صورتی مواجه شدم
واااات؟؟؟؟
وسایل ترسناک صورتی تخت و کمد میز تحریر و میز پر وسایل ترسناک صورتی؟😑حاجی این کیه دیگه
جونگ کوک:داشتم عکساش رو میدیدم خیلی خفن بودن اصلااا درختااام
ت:اا بیدار شدی
با ترس برگشتم سمتش
ت: نترس کاریت ندارم
تو مگه ومپایر نیستی پس چذا الان بیداری
پرید روی تختش دمر شذ بالشتش رو بغل کرد همون جوری دلشت منونگاه میکرد
ت:چون بابا انسان بود اوو راستی من پارک ت هستم و ی خواهر دارم پارک نازنین ننه بابامون مردن بابام انسان ننم ومپایر تنها چیزی ک به انسان ها رفته خوابمون هست
پارت پنجم
ای دختر مستر پارک زنده ای؟ صاب باغ کیه؟
نازنین:زر نزن اا ابن کی غش کرد🤦🏻♀
ت:بردار بیارش مریض میشن
نازنین:ت من وقتی دیدمش چشمام برق زد این نشونه خوبی نیست
ت:تو کی دیدی یکموجود با برق چشمنیمه گمشدش رو پیداکنه؟
نازنین:😑
ت: راس میگی زر زدم بیا بریم بخوابیم ساعت چهار صبحه الان خورشید میاد بالا
راوی: ت نازنین رفتن کاناپه توی سالن لم دادن ک خوابشون برد
جونگ کوک: صبح با سردرد چشمام رو بازکردم حس کردم اتاق خودمم بیدار شدم آروم تا چشمام رو بازکردم دیدم ی جای غریبم تازه یادم اومد چی شده
اتاقش مشکی بود و قرمز ی تخت داشتکنا پنجره ی کمد و ی میز تحریر ی میز دیگه هم داشت ولی روش وسایل ترسناک زیاد بود
جیمین:صبح بیدار شدم مثل ی فیلم همه چی هجوم اورد ستم چشمام رو باز کردم با یه اتاق صورتی مواجه شدم
واااات؟؟؟؟
وسایل ترسناک صورتی تخت و کمد میز تحریر و میز پر وسایل ترسناک صورتی؟😑حاجی این کیه دیگه
جونگ کوک:داشتم عکساش رو میدیدم خیلی خفن بودن اصلااا درختااام
ت:اا بیدار شدی
با ترس برگشتم سمتش
ت: نترس کاریت ندارم
تو مگه ومپایر نیستی پس چذا الان بیداری
پرید روی تختش دمر شذ بالشتش رو بغل کرد همون جوری دلشت منونگاه میکرد
ت:چون بابا انسان بود اوو راستی من پارک ت هستم و ی خواهر دارم پارک نازنین ننه بابامون مردن بابام انسان ننم ومپایر تنها چیزی ک به انسان ها رفته خوابمون هست
پارت پنجم
۱۲.۲k
۰۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.