پارت ۹
یعتی چی من کشش اینهمه شکستن و ندارم اینطوری یه هفته ای از پا درمیام بزار ببینم این با کلمه ی رحم آشنایی داره اصلا ولی وقتی گفت با روش خودم وارد میشم راستش خیلی ترسیدم بعد از رفتنش رفتم تو اتاقو و به خوابه عمیقی فرو رفتم
(پرش زمانی فردا ساعت ۶):
کم کم چشمامو باز کردم زود لباسامو پوشیدم و رفتم پایین چشام پف کرده بود ولی باز خوب بود حداقل خسته نمیشم میخوام کلِ خونه رو تمیز کنم غذاشو خورد و رفت سره کارش منم رفتم از لونا پرسیدم
+میگم میدونی تقریبا کس برمیگرده خونه
لونا:تقریبا ساعت ۴ بعد از ظهر میاد
+وای خدا زیاد وقت ندارم که
سریع موهامو دم اسبی بستم و رفتم یه دستمال از آشپزخانه ورداشتم و دست به کار شدن اول گردگیری کردم همه ی وسایل و گرد و خاکشو گرفتم بعد هم لا جارو و طی افتادم له جونه زمین تقریبا خونه به هم ریخته نبود همینجوری همه جا رو مرتب کردم ندیمه ها با تعجب نگام میکردن ساعت تقریبا ۳:۲۰ دقیقه بود خونه داست برق میزد خیس عرق شده بودم کارم هم تموم شده بود گفتم برم حموم رفتم تو اتاقم لباسامو شستم و حموم کردم وقتی اومدم تقریبا ۴ و ربع بود
(پرش زمانی فردا ساعت ۶):
کم کم چشمامو باز کردم زود لباسامو پوشیدم و رفتم پایین چشام پف کرده بود ولی باز خوب بود حداقل خسته نمیشم میخوام کلِ خونه رو تمیز کنم غذاشو خورد و رفت سره کارش منم رفتم از لونا پرسیدم
+میگم میدونی تقریبا کس برمیگرده خونه
لونا:تقریبا ساعت ۴ بعد از ظهر میاد
+وای خدا زیاد وقت ندارم که
سریع موهامو دم اسبی بستم و رفتم یه دستمال از آشپزخانه ورداشتم و دست به کار شدن اول گردگیری کردم همه ی وسایل و گرد و خاکشو گرفتم بعد هم لا جارو و طی افتادم له جونه زمین تقریبا خونه به هم ریخته نبود همینجوری همه جا رو مرتب کردم ندیمه ها با تعجب نگام میکردن ساعت تقریبا ۳:۲۰ دقیقه بود خونه داست برق میزد خیس عرق شده بودم کارم هم تموم شده بود گفتم برم حموم رفتم تو اتاقم لباسامو شستم و حموم کردم وقتی اومدم تقریبا ۴ و ربع بود
۴.۶k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.