دختر خوانده ی هیولا پارت سی و نهم
•••دختر خوانده ی هیولا•••
•••پارت سی و نه•••
"مارگارت"
- ببینم هنوز تنهایی؟
آریانا قهوه شو سر کشید و گفت: از چه نظر؟
- پارتنر دیگه..
تا اینو گفتم یه طوری خشن نگام کرد که انگار میگفت: ببند فکو مارگارت!
- ای بابا. توهم تا اخر عمر تنها میمونی دختر..
آریانا- خب؟ الان مثلا اینو میگی که من به تویی که نامزد داری حسادت کنم؟
- نه چه حرفیه! ولی به نظرم به یه همیار تو زندگیت نیاز داری. کسیو سراغ نداری؟
جولی، معلم ادبیات در حالی که کت چرمش رو اویزون میکرد گفت: خب خب خانوما راجع به چی حرف میزنین؟
هردو به جولی سلام میکنیم. اونم به جمعمون اضافه میشه و میشنه کنارم.
جولی- دیر که نکردم؟
آریانا- بیست دقیقه دیگه کلاسا شروع میشن، زود اومدی.
جولی- وای دخترا! دیشب با پسری که دوستش داشتم رفته بودم سر قرار.
- اووو مبارکه. به نتیجه ای رسیدین؟
جولی- به نظر که اخلاقامون به هم دیگه میخوره میمونه اشنایی با خانواده ها.
آریانا- این چه بحثیه اول صبح اخه..
•••پارت سی و نه•••
"مارگارت"
- ببینم هنوز تنهایی؟
آریانا قهوه شو سر کشید و گفت: از چه نظر؟
- پارتنر دیگه..
تا اینو گفتم یه طوری خشن نگام کرد که انگار میگفت: ببند فکو مارگارت!
- ای بابا. توهم تا اخر عمر تنها میمونی دختر..
آریانا- خب؟ الان مثلا اینو میگی که من به تویی که نامزد داری حسادت کنم؟
- نه چه حرفیه! ولی به نظرم به یه همیار تو زندگیت نیاز داری. کسیو سراغ نداری؟
جولی، معلم ادبیات در حالی که کت چرمش رو اویزون میکرد گفت: خب خب خانوما راجع به چی حرف میزنین؟
هردو به جولی سلام میکنیم. اونم به جمعمون اضافه میشه و میشنه کنارم.
جولی- دیر که نکردم؟
آریانا- بیست دقیقه دیگه کلاسا شروع میشن، زود اومدی.
جولی- وای دخترا! دیشب با پسری که دوستش داشتم رفته بودم سر قرار.
- اووو مبارکه. به نتیجه ای رسیدین؟
جولی- به نظر که اخلاقامون به هم دیگه میخوره میمونه اشنایی با خانواده ها.
آریانا- این چه بحثیه اول صبح اخه..
۳.۱k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.